کنارش چند تا بچه کوچیک نشسته بودند....

یهو داد زد گفت پاشو برو اون طرف...کنار من نشین!!! 

گفتم چی شده؟

گفت از بس کثیف بود!!

خنده ام گرفت....

گفتم خب چرا اینطوری برخورد کردی؟!..بچه کوچیک...عزادار امام حسین....اون هم تو هیئت؟!چه بسا وجود همین فسقلی، موجب بشه به این مجلس هم نگاهی کنند...

هیچی نگفت...

داشتم به اون ماجرایی فکر می کردم که طرف فقیر بود و اومد پیش اون پولداره نشست...

پولداره خودش را کنار کشید که مبادا فقیره بهش بخوره...

پیغمبر فرمود:

"از چی ترسیدی؟...ترسیدی که فقر اون به تو سرایت کنه؟"

طرف گفت نه غلط کردم(به تعبیر رزمنده) حاصرم نصف دارایی ام هم بدم به این فقیر...

فقیره گفت من حاصر نیستم بگیرم تا مبادا شبیه تو بشم...

آیه نازل شد:

"بسم الله الرحمن الرحیم

عبس و تولی

ان جاء ه الاعمی

و ما یدریک لعله یزکی

او یذکر فتنفعه الذکری..."


مواظب گفتار و کردارمون باشیم...

جمله خیلی تکراری ایه اما واقعیت داره:"تو با پای خودت هیئت نمی ری ها....دعوتت می کنند..."

قدر این دعوت را بدونیم....حسینی باشیم به معنای واقعی کلمه...