*
عبدالله بن حسن
نه زره داشت
نه سپر
نه در سن رزم بود
او می دانست عمویش کشته خواهد شد
او میدانست عمو دیگر جانی بر بدن ندارد چه او به میدان برود چه نرود...
اما نماند...
او به جز فدای دلدار شدن
به چه اندیشید؟
که با دستان خالی
به میدان دوید
و همان دستها را
که تنها دفاعیه اش بود
سپر بلای امامش کرد...


نمیدونم چی بگم..چی بگم...دل به دریا زدن عبدالله بن حسن،تصمیم حر،شرمنده ام کرده..با دستای خالی...برای یاری امامش میره وسط قتلگاه...یعنی بابا شیعه ی علی و اولادش،اگه ابالفضل نشدی،علی اکبر نشدی،زینب نشدی،عبدالله بشو حداقل

وقتی امام زمانت وسط گودی قتلگاهه،از هر سو بهش هجوم آوردن..
هر کی هر چی داره استفاده میکنه برای ضربه زدن به پیکر خون خدا،دین خدا،حجت خدا...
وقتِ تو خیمه نشستن نیست...
وقت سکون و راکد موندن نیست...
وقت حرکته...
وقت دفاعه...
ما حواسمون نیست..

راستی
خبری داریم از امر و فرمایشات نائب اماممان؟
یا او برای خودش میگوید و ما هم برای خود زندگی میکنیم؟؟
نکند
قافله بگذرد
و بی تفاوت بمانیم...

خبری هست....