و اکثرا هم مخاطب نمیره ببینه آیا واقعا یه همچین نقل قولی صحت داره یا خیر؟
خب یه موقع است شما این نقل قول را از یه عالمی مثلا حاج آقا فاطمی نیا حفظه الله می شنوید که عمرش را فقط به تحقیق و تفحص در این زمینه بوده، یه موقعی هم از یه شخصی که وابسته به فرقه ضاله است می شنوید...خب برای کسی که نه به این طرف اعتماد داره نه به اون طرف، لازمه که بره تحقیق کنه که آیا این نقل قول درسته یا نه؟...
دیگه الان هم که همه جا، منبع کلام و روایت ذکر میشه و الی ماشاء الله، روش برای بدست آوردن منبع مذکور...
بگذریم...
یه سوالی که این وسط مهمه اینه که چرا بیشتر از امام صادق سلام الله علیه و آله، نقل قول میشه؟
بله....می دونم که ایشون شاگرد پرورش می دادند و اینها..اما چرا اونقدر که از ایشون نقل میشه از امام باقر سلام الله علیه و آله، نقل نمیشه؟!..مگه هر دو امام، شاگرد نداشتند؟!...
اصلا چرا به امام پنجم، میگن باقر و به امام ششم میگن صادق؟!...مگه امام پنجم، راست نمی گفت یا مگه امام ششم، شکافنده علم نبود؟!
جواب اینه که مسلما هر دو بزرگوار، هر دو خصلت را داشتند مثل سایر معصومین، اما لقب اونها به خاطر شرایط زمانشون بوده...
در زمان این دو امام، فرصت برای تربیت شیعه بوده بنابراین نقل قول ها از این دو امام، بیشتره...اما بین این دو امام، چرا از امام صادق بیشتره؟!..چون شاگردهای ایشون بیشتر بودند...
چطور؟!
واقعیت اینه که بعد از عاشورا، دوران خفقان به قدری بود که امام سجاد سلام الله علیه و آله، حتی نمی تونست شاگرد تربیت کنه، به همین خاطر صحیفه سجادیه شکل گرفت...چون امام، در قالب دعا، شیعه را تربیت می کرد...بعد همین کار باعث شد، زمان امام باقر، اوضاع بهتر بشه و شیعیان به نسبت قبل، تمایل بیشتری داشته باشن که از منبر امام، استفاده کنند...پس امام پنجم، لقب باقر، به معنای شکافنده علوم را گرفت....این منبرها همینطور پیش رفت و پیش رفت تا اینکه زمان امام صادق، جمعیت شاگردها، خیلی خیلی بیشتر شد....به حدی که هر کدوم برای خودشون استادی بودند...مثلا جابر بن حیان (پایه گذار علم جبر ریاضیات)، ابن هیثم (پایه گذار چشم پزشکی...اصطلاحات عنبیه و شبکیه و اینها را ایشون، نامگذاری کرده)...بهلول(عارف به معنای واقعی کلمه) و الی ما شاء الله...
حالا تو همچین زمانی، یه نفر که علمش، اولاتره، کسی نیست جز امام اون زمان که امام صادق سلام الله علیه و آله باشه...
البته ناگفته نمونه که حکومت وقت این قضیه را تاب نمی آورد...هم امام و هم شاگردان امام را اذیت می کرد...به همین خاطر، بیشتر شاگردان برای حفظ جانشون مجبور بودند به یه شیوه ای زندگی کنند که زنده بمونند...مثلا بهلول خودش را به دیوانگی زد و در همون قالب حرفهاش را هم بیان می کرد...ابن هیثم، را زندانی کردند و مجبور شد خودش را ده سال به دیوانگی بزنه....
خب حالا یه سوال...
چرا می خواستند زنده بمونند؟
جواب اینه که یه بار امام صادق را می خواستند ترور کنند، آقا از معرکه دور شد...گفتند چرا اینکار را کردید؟!...فرمود "درسته که ما می خواهیم با شهادت از دنیا بریم اما قرار نیست حفظ جان نکنیم...."
از اون طرف، اگه این شاگردها، از دست می رفتند که زحمات امام از دست رفته بود...بنابراین زنده موندنشون اهمیت داشت....
همه اینها را گفتم که بگم امروز که شهادت صادق آل محمد سلام الله علیهم اجمعین و آلهم هست، ببین که دنیا، چه شخصیتی را از دست داده....شما مثلا به عالمی میبینی که مثلا پدر فلان علم، لقب گرفته...بعد این بنده خدا، از دنیا میره...کلی غصه می خوری که عجب...چه جواهری از دست رفت...اما تامل کن که شخصیتی مثل امام صادق را قدر ندونستند....
لعن الله علی القوم الظالمین....
شهادت صادق آل محمد سلام الله علیه و آله، تسلیت باد
درسته که ما میخوایم با شهادت از دنیا بریم ولی دلیل نمیشه حفظ جان نکنیم..
این پست خیلی نکات خوبی داشت...اجرتون با امام صادق علیه السلام
و تسلیت...