قیژ...قیژ...قیژ....
تند تند، پشت سر هم ماشین رد میشه...اصلا امکان اینکه بخوای از عرض اتوبان رد بشی نیست....
اما بعضی سرسختانه، خطر را به جان می خرند و می زنند به دل اتوبان...اصلا اهمیت نمیدن اگه خدای نکرده یه اتفاقی افتاد چند نفر درگیر این جهالت میشن....
شهرداری یه کار جالبی کرد و پل های هوایی را نصب کرد....و از اون جالبتر، محدوده اطراف پل هوایی را نرده کشید تا مبادا کسی بخواد از زیر پل رد بشه....اما ای دل غافل که جهالت با آدم چه می کنه؟
با هزار سختی خودشون را می رسونند به نرده و از نرده بالا میرن...حتی کت و شلوار اتوکشیده طرف هم، جهالتش را پنهان نمی کنه....
بعضی دیگه می خوان بهتر عمل کنند!! برای همین میله های نرده را منهدم می کنند و از لای نرده، رد میشن!!!
خب در هر صورت باز نیمه دوم اتوبان، در کمین اونهاست....
ولی پل هوایی....
یه سری از این پل ها، پله هاشون با شیب زیاد، و پشت سر هم قرار داره...
یه سری دیگه، بعد از چهار پنج تا پله، یه ایستگاه هست که می تونی استراحت کنی
یه سری دیگه، آسفالت شده که موتور و دوچرخه هم بتونند عبور کنن
یه سری دیگه، پله برقی دارند...
در هر حال عبور از پل هوایی، خیلی خیلی بهتره تا عبور از خود اتوبان...با اون همه خطر...
درسته که اولش بالا رفتن از پل، سخته اما بعدش با خیال راحت رد میشی و میری....
خب به فراخور حال افراد، پل هوایی ها هم راحت میشن دیگه...
دارم فکر می کنم ماه رمضون مثل پل هوایی می مونه...ممکنه بالا رفتن ازش سخت باشه اما بعدش با خیال راحت، ادامه مسیر را میدی...اما واویلا به حال اونی که قدر این پل را ندونه....