تفکر نوشت
کیسه ای دستم بود (ساک مانند) و درون آن سطلی که حجم آن را زیاد کرده و خالی بود ، کیسه هم که قیافه غلط انداز ... مسیر خلوتی را می رفتم و ذهنم به این برخورد که اگر کسی فکر کند که درون کیسه چیز مهمی است و به قصدی نزدیک شود چه باید بکنم ...
تفکری کردم
پیش خودم گفتم عبادات تو نیز همچون این ساک است ، قیافه دارد ولی غلط انداز و مثل این سطل تو خالی است ... فقط حجم دارد .. تا به منزل برسم راجع به سطل و عبادات تو خالی فکر می کردم ...
ما مرده ایم اگر ز عزایت جدا شویم