زمان و مکان رو اگر با دیده عقل بنگریم برکات عظیمی درش نهفته شده... در سِرّ این برکت حیرانم
مثلا در بستر زمان و مکان شما با یک لبخند به جا که با نیت الهی برای خلقی میزنید میتونید اونقدر سعه وجودی پیدا بکنید که ذره ای از این سعه رو اگر بخواهید بعد از این نشئه (بعد از مرگ) بدست بیارید... چه جانی به لبتان میآید... آوخ... تازه اگر قابلیت اون سعه در شما باشه... اگه...
اما این مقدمه بحثم هست ... حرف اصلیم چیز دیگه ای هست...
ما اومدیم در این نشئه که خودمون رو بسازیم... فرصت زیادی هم نداریم... زمان در این خودسازی ما وظیفه و ماموریتی داره که عرض میکنم خدمتتون:
ماها وقتی به تفکر مینشینیم و با قدرت منطق و برهان و عقلانیت امور انسانها رو بررسی میکنیم تمام ارزشها رو میپذیریم... مثلا تصدیق میکنیم که شهادت در راه خدا امری پسندیده هست... تصدیق میکنیم متخلق بودن به اسما و صفات الهی بسیار خوبه... کلا اخلاقیان نیک رو تصدیق میکنیم... خلاصه کسی که از موضع عقل به این امور نگاه کنه هیچ خوبی نیست مگر اینکه او تصدیقش میکنه
در شرایط آرومی که برای اون شخص همه چیز سر جای خودش هست چه بسا دوست داره همه این خوبی ها رو او هم دارا باشه... یعنی نه تنها خوبیها رو تصدیق میکنه بلکه خوب بودن رو هم طلب میکنه و دوست داره خوب هم باشه...
این شخص با قدرت عقلش به این نتایج رسید و با قدرت اختیارش و اراده اش شروع به عمل کردن هم میکنه... اما این شخص از سِرّ و درون و باطن خودش آگاهی کامل نداره... نمیدونه چه رذائلی رو نفسش در درون پنهان کرده... اون یه سری ایرادهای ظاهریش رو میدونه... چه بسا رذیله ای به صورت ژنتیکی بهش رسیده اما او خبر نداره... خب وقتی در درون رذائل باشه نمیشه خوبیها اونطوری که هستن در درون شخص ریشه کنن... مثل این میمونه در بستری که ذره ای لجن ریخته شده شما بخواید آب زلال بریزید... خب اون آب زلال وقتی میاد در این بستر، زلال بودنش رو از دست میده...
زمان رسالت داره که اون رذائل و حسنات پنهان شده در درون نفس شخص رو براش برملا کنه تا این شخص بتونه توی این مدت زمانی که در این نشئه هست درست خودش رو بسازه... برای همینه که استاد بزرگوار ما میفرمایند: آقا الان همه ما خوبیم و خوبی ها رو دوست داریم... اما به وقتش... به وقتش معلوم میشه چه کاره ایم... به وقتش...
مثلا شخص با عقلش می پذیره که انفاق باید در جامعه رواج داشته باشه تا درهای رحمت خدا در اون جامعه باز بشه و تا مادامی هم که از پدرش پول میگرفت بخشی از پولش رو انفاق میکرد اما همین که مستقل شد و برای یک قرون پول جانش رو به لبش آوردن... و به سختی و با تحمل بسیاری از فشارهای روحی و روانی و جسمی پولی بدست آورد حالا میبینه نمیتونه به راحتی سابق انفاق کنه... وقتی از پدرش پول میگرفت خیلی اهل جود بود... اما اون جود واقعی نبود.. و زمان مامور بود تا به اون نشان بده که تو تا چه حد اهل جود هستی...
یا مثلا در مسئله ازدواج برای اکثر انسانها اون باطنشون برملا میشه... خیلی حرفهای عاقلانه میزنه در باب ازدواج... اصلا هم اهل ارمان گرایی موهوم نیست... اما همین که موردی براش پیش میاد... میبینه همون چیزایی که با عقل میپذیرفت الان در عمل نمی تونه بپذیره...
یا مثلا در مورد مرگ هم همین طوره... شهادت رو عقلا می پذیره... خیلی هم دوست داره شهید بشه... اما همین که یه دفعه بهش میگن تو باید فردا عازم بشی مثلا به سمت سوریه... میبینه پاش لغزید... نمی تونه...
زمان و مکان و اتفاقاتی که در این بستر رخ میده مامور هستن خود واقعی ما رو به ما نشون بدن...
کسانی که اهل خودسازی هستن به حقیقت... اصلا از کتار وقایعی که براشون رخ میده به سادگی نمی گذرن... دائم عکس العمل درونی خودشون رو در برابر وقایع رصد میکنن... تا مبنای برنامه ریزیشون رو برای خودسازی بر اون خودِ واقعی شون قرار بدن...
اول به خودم میگم و بعد به همه دوستانی که هوای لقاء الله به سر دارن...
زمان و مکان و اتفاقاتی که در این بستر برای ما رخ میده ماموریتی الهی دارن... ماموریتشون اینه که باطن ما رو به ما نشون بدن... تا بدونیم کی هستیم و با توجه به اون خودِ واقعی مون برنامه ریزی کنیم برای خودسازی...
در واقع زمان و مکان دارن بر ما حجت رو تموم میکنن... تا روز قیامت به خدا عرض نکنیم : ای خدا من اصلا نمی دونستم چنین رذیله ای دارم... اگر میدونستم درستش میکردم... بیاییم حالات خودمون رو در اتفاقاتی که برامون رخ میده مورد بررسی قرار بدیم...
زمان داره حجت رو بر ما تموم میکنه ... اهل رصد کردن خود بشیم...
میدونم باز هم پرگویی کردم... تشخص من اینطوریه... اهل تفصیل و تحلیل هستم... بر من ببخشایید