بسم الله الرحمن الرحیم
عبدالله باقری هم به خیل شهدا پیوست ، فکرشو نمیکردم که یه روز برای عبداللهی که سال 84 ایستاده بودیم و راجع به موتور سنگین صحبت میکردیم یه روزی پست بذارم توی وبلاگ و از او بنویسم
عبدالله یکی از محافظهای با اخلاق و خوش برخورد تیم دکتر احمدی نژاد بود
ظاهرا سر از پا نمیشناخت که برای دفاع از حرم عمه سادات به سوریه برود به صورت داوطلب و مادر رضایت قلبی نداشتند از حضورشون در سوریه و به ایشان گفته بودند که دو دختر کوچکت را بزرگ کن ، و ایشان به مادرشان گفته بودند که من خمس فرزندان تو هستم ، اگر فردای محشر حضرت زهرا سلام الله علیها جلوی شما رو بگیرند و بگویند برای دفاع از حرم دختر چکار کردی میخواهی چه جوابی به ایشان بدهید؟
و مادر را راضی کردند و رفتند
روز تاسوعا که خبر را شنیدیم ، به دوستم گفتم عبدالله که در تهران بود و محافظ ، چطور رفت سوریه ؟ روح بلندش در قالب ماندن نبود
.