باید گذشت از ، دنیا به آسانی
بـاید مــحیا شد از بهر قربانی
شاکر هستم خدا را و ممنونم از شهدا و علی الخصوص شهید زین الدین و دوست شهیدم مهدی باکری که در فکه طرح دوستی با ما را کلید زد و دعوت کردند و پذیرای ما بودند چند روزی در سرزمین نور ..
چقدر لذت بخشه که آدم چند روز قاعده زندگی روزمره خودش رو بهم میریزه و دنبال خوش گذرونی دنیایی نیست و به جایی میره که نه جایی برای تفریح و خوش گذرونی داره و نه برای استراحت مکانی و از دنیا به نوعی دل میکنه و میره به سرزمین هایی که روزگاری وجب به وجبش خون جوانانی ریخته شده که امروز ما سربلند و سرفراز بتونیم در شهر و دیار خودمون قدم برداریم و سختی هایی بزرگ کشیدن برای بدست آوردن آزادی امروز ما و از دست نرفتن حتی وجبی از خاک این سرزمین ..
الحمدلله رفتیم و برگشتیم .. و شکرخدا مشکلی پیش نیومد ، همه اش خوب بود و معنوی اما روز آخر یه چیز دیگه بود چون بیشتر از روزهای دیگه قائده ها رو بهم ریختیم و کمی خاکی تر از روزهای گذشته قدم برداشتیم و عمل کردیم ، نماز ظهر رو روی خاک های طلائیه و نماز مغرب و عشا رو روی خاک های شلمچه بدون هیچ استرسی که لباسها خاکی شود اقامه کردیم .. و غروب شلمجه چیز دیگری بود ..
ایشاالله که بتونیم دوباره و به زودی به این سرزمین ها پا بذاریم و البته قول هایی که به شهدا دادیم رو فراموش نکنیم و بتونیم خوب عمل کنیم در قبال خون هاشون پاسخگوی خوبی باشیم .. نه شرمنده ..
به یاد همه دوستان حقیقی و مجازی بودیم