بســم ربـــــ الشهـــدا
اوایل بهمن مـــاه بــود...
با هماهنگی انجام شده ،
مسئولیت یکی از تیمهای حفاظت حضرت امام {ره} به ما سپرده شد.
گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهای خیابان آزادی {منتهی به فرودگاه} به صورت مسلحانه مستقر شد.
صحنه ورود خودرو امام را فراموش نمیکنم.
ابراهیم پروانه وار به دور شمع وجودی حضرت امام میچرخید.
بلافاصله پس از عبور اتومبیل امام،بچه ها را جمع کردیم.
همراه ابراهیم به سمت بهشت زهرا رفتیم.
امنیت درب اصلی بهشت زهرا از سمت جاده قم به ما سپرده شده بود.
ابراهیم در کنار در ایستاده بود .
اما دل و جانش در بهشت زهرا بود .
آنجا که حضرت امام مشغول سخنرانی بود.
ابراهیم میگفت:صاحب این انقلاب آمد،ما مطیع ایشانیم.
هرچه امام بگوید همان اجرا میشود.
از آن روز به بعد ابراهیم خواب و خوراک نداشت.
در ایام دهه فجر چند روزی بود که هیچکس از ابراهیم خبری نداشت.
تا اینکه روز بیستم بهمن او را دیدم .
بلافاصله پرسیدم:کجایی ابرام جون؟!مادرت خیلی نگرانه.
مکثی کرد و گفت:توی این چند روز من و دوستم تلاش میکردیم
تا مشخصات شهدایی که گمنام بودند را پیدا کنیم.
چون کسی نبود به وضعیت شهدا در پزشکی قانونی رسیدگی کند.
.
.
.
.
.
و. اما....
.
شب بیست و دوم بهمن بود.
ابراهیم با چند تن از جوانان انقلابی برای تصرف کلانتری محل اقدام کردند.
آن شب بعد از تصرف کلانتری 14 با بچه ها مشغول گشت زنی در محل بودیم.
صبح روز بعد خبر پیروزی انقلاب از رادیو سراسری پخش شد.
ابراهیم چند روزی به همراه امیر به مدرسه رفاه میرفت.
او جز محافظین حضرت امام بود.بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهی از محافظین زندان بود.
در این مدت با بچه های کمیته در ماموریتهایشان همکاری داشت
ولی رسما وارد کمیته نشد.
به روایت از :حاج حسین الله کرم.{دوست و رفیق شهید ابراهیم هادی}
و چه زیباستــ این روایت که: خود داش ابرام هم در 22 بهمن سال گمنــام شهید شد.
دل نوشت:شهادتتـــ مبارک داش ابرام.
تفکر نوشت:سال روز آسمانی شدنت مبارک ابراهیم عزیز//
دل گنه کار حقیر نوشت:ابراهیم خیلی التماس دعا...
پاسدار سنگر نوشت:
ابراهیم عزیزم چه زیبا در رکاب مولایت گمنام در کانال کمیل غریب ماندی
و هنوز که هنوز پیش مادرت هستی و ان شا الله دعاگوی مــا...
ملتمس دعــا/
در پناه حق
یــا زهــرا{س}