بسم الله الرحمن الرحیم
ولادت پیامبر خوبیها حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله را تبریک عرض میکنم.
نمیدونم مطلبم رو چطور آغاز کنم برای همین قلم رو بی اختیار روی کاغذ می گذارم تا خود بگوید و از اعماق وجودم مطلب استخراج کند و بر نوک قلم جاری سازد ...
از بچگی دوست داشتم که داداش بزرگتر از خودم داشته باشم که حواسش بهم باشه و یه جورایی هم درکم کنه و تکیه گاه باشه برام .. و خدا جور دیگری لطف کرد و درسته که برادر بهم نداد که بمونه ... ولی توی زندگی رفقایی داد بهم که از داداش هم برام عزیزترند و شکر خدا تعدادشون کم نیست .. رفقایی که تونستم بهشون تکیه کنم ، توی سختی و راحتی حواسشون بوده و درسته که با بعضیها کمتر به خاطر روزگار و با بعضی بیشتر دیدار میشه ولی همین که دلخوشی به رفاقتت ...
.
وقتی آقا مصطفی شهید شد .. غم عجیبی در دلها و دل اینجانب نشست ، انگار برادرم را از دست دادم و پرکشیده ، تا آن روز اصلاً نه آقا مصطفی رو دیده بودم و نه میشناختم ولی یه چیزی در دلم ... آنروز که همسر آقا مصطفی نیز آمد محل کارمان و ... نتونستم ایشون رو از نزدیک ببینم ... نمیدونستم به ایشون چی باید بگم برای همین نرفتم جلو ...
هر روز که عکس زیر رو در دیوار محل کار می بینم هم دلم برای علی کوچولو آقا مصطفی می سوزه و هم ... بهش حسودی میکنم واقعا که خوش به حالت ، اما غم از دست دادن پدرت سنگین تر از این ها بود .. هر بار که به دیدار آقا میروی سلام ما را هم برسان ... بگو سربازانت ...
این عکس را که می بینم فکر میکنم علی هر روز تو بغل آقاست ... اما ... دلش خون است.
دل نوشته ای ، نگاشته شده در: 92/7/10
فردا سومین سالگرد شهادت مصطفی احمدی روشن است جهت شادی روح شهید والا مقام صلوات و هدیه ارسال کنید.
فکر میکردم بچه ها تا یه سنی اصلا از مرگ چیزی متوجه نمیشن ، تا چند شب پیش که به شوخی مادرش به محمدامین گفت اگه مامان بمیره چیکار میکنی تو؟ بی اختیار زد زیر گریه و گریه اش بند نمی اومد با این که زیر دو سال سن داره ، بغلش کردم و آروم شد باز گذاشتمش زمین و فکر کردم برای چیز دیگه ای گریه کرده خواستم مطمئن بشم ، بهش گفتم اگه بابا بمیره چیکار میکنی؟ بازم زد زیر گریه و این دفعه مادرش گرفتش ...
این چند روزه فکر علی احمدی روشن بودم و با این حرکت محمدامین متوجه شدم چقدر زجر کشیده ...
ببخشید کامنتها بسته است فعلا اینطور هم من راحت تر هستم و هم بزرگواران که زحمت می کشند و اینجا تشریف میآورند.
سفری پیش اومده باید برم دیلم ، والا اسمش رو چند بار شنیده بودم ولی فکر نمیکردم یه روزی برم اونجا ، تصوری که الان در ذهن دارم قابل وصف نیست از اسم شهرستان صدر الذکر ...
امیدوارم بخیر بشه سفر و خوب برگزار بشه کارهایی که باید هماهنگ کنیم و انجام بدیم.