امروز، دوم محرم....
حسین رسید به کربلا...واویلا...واویلا....
خودت، روضه خوان باش....
حرفی ندارم.....
امروز، دوم محرم....
حسین رسید به کربلا...واویلا...واویلا....
خودت، روضه خوان باش....
حرفی ندارم.....
کاروان لحظه لحظه نزدیک است
در حوالّی دشت ،دشت بلا
وعده گاه خدا همین باشد
این زمین هست،قبله،کرب و بلا
دلهره موج می زند در دشت
وَ سکوتی که پُر ز مفهوم است
بوی ماتم وزد از این صحرا
اهل خیمه به ناله محکوم است
قصّه غربتت مرا کشته
نخل غم را ببین چه پُر بار است
نَستَعینُ بِکَ ،عزیز دلم
کربلا با بلا بسی یار است
یابن زهرا بیا که برگردیم
صبر زینب دگر به سر آمد
خواب آشفته دیده ام انگار
زِ عروج شما خبر آمد
نظری کن خودت تماشا کن
دل اهل حرم پُر از غوغاست
تو اجازه بده که برگویم
روضه هایی که بعد از این برپاست
کنج خیمه به حالت محزون
قد و بالای اکبرت دیدی
اندکی بعد در دل دشمن
ارباً اربا، برابرت دیدی
لحظه ای بعد نوبت عبّاس
مشک او بر زمین فتاد ای وای
ناله ای زد که یا اخاالمظلوم
هر دو دستش ز کین فتاد ای وای
دست در دست عمّه بود امّا
سوی مقتل،روانه، عبدالله
خنجری آمد و جدایش کرد
دست او را ز دست ثارالله
چه بگویم ز شیرخواره تو
مُسند غربت شما امّا
حرمله با سه شعبه منتظر است
سر او را جدا کند آقا
از بلندیّ تل همی دیدم
به زمین خوردی ای گل زهرا
من بمیرم چه دیده ام ای وای
دست و پا میزدی، تو ای آقا
بس کنم ناله را ولی ای وای
چه بگویم ز شام عاشورا
هر طرف یک سری ،سرِ نیزه
مزد اشک یتیم ها ،هورا
(شعر از آقای عبداللهی)
-----------------------------------------
سلام
ایام تسلیت..
التماس دعا
ماهم به رسم هم سنگری و اگر لایق باشیم دعاگو هستیم...
یاعلی
سلام برادر
میگم این هفته کولاک کردیها!!!!
میترسم همینجوری پیش بره هفته آینده یه صفحه سفید بذاری به عنوان مطلب...
میگن طرف سی سالش بود داشت حساب میکرد میگفت وقتی به دنیا اومدم بابام سی سالش بود سی برابر من سن داشت من که سه ساله شدم بابام یازده برابر من سن داشت یعنی 33 سال. وقتی من 5 سالم شد بابام 7 برابر من سن داشت وقتی من ده سالم شد بابام 4 برابر من سن داشت حالا که من 30 ساله شدم بابام دو برابر من سن داره ...
میگفت میترسم همینجوری که پیش بره من از بابام بزرگتر بشم :)
حالا حکایت شماست...
عزاداریها قبول برادر
دراین خزان جای بهاری نیست برگرد
آه این زمین جز شوره زاری نیست برگرد
دستم به دامانت مکش دامان ز دستم
آرامشم اینجا قراری نیست برگرد
اینجا برای سر بریدن دشت در دشت
تیغ است اما هیچ یاری نیست برگرد
دیدی تمام نخلها سر نیزه بودند
آن باغ جز گرد وغباری نیست برگرد
پیداست از لرزیدن طفلان به گردم
رحمی به چشم نیزه داری نیست برگرد
پیش از نگاهی که ببیند بر تن تو
جز دشنه ها سنگ مزاری نیست برگرد
بگذار بوسم بوسه گاه مادرم را
آه...این گلوی نی سواری نیست برگرد
التماس دعا...
سلام علیکم
السلام علی الرضیع الصغیر..
لقد عظمت الرزیه.. آجرک الله یا صاحب الزمان..
اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین علیهالسلام و جعلنا و ایاکم من الطالبین لثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد علیهمالسلام