با غم خاصی می گفت : این روزها دلم برای خود قدیمم خیلی تنگ شده !

تعجب کردم ...

غمی که تو چشماش  بود ، عجیب تو دلم غوغا به پا میکرد .

پرسیدم : چطور مگه ؟؟

با یه مکث کوتاه و یه آه که از ته دلش کشید گفت : قبلا که سنمون کمتر بود ، خیلی دغدغه داشتم . آرزوهام متفاوت بود اما حالا چی ؟؟

فقط روزمرگی و روزمرگی ...

قبلا نمازهام یه حال دیگه داشت ، بعد از نماز دعای سلامتی امام زمان 
علیه السلام  رو که می خوندم اشکام میومد ، اما حالا چی؟؟

تازگیا خیلی بد شدم ، صبح تا شب می دوم اما اصلا حواسم به آسمون نیست ...

جمله آخرش مثل پتک خورد تو سرم و حسابی در بحر تفکر مستغرق شدم !


دیدم داره حرفای دل منو میزنه ، خیلی از حرفاش خوشم اومد و از اینکه خدا سر راه من قرارش داده بود و باهاش دوست شده بودم

در پوست خودم نمی گنجیدم!

بهش گفتم خب به نظرت راه حل چیه ؟؟

گفت : نمی دونم ! دلم یه دل سیر گریه میخواد ، باید توبه کنم از اینکه بالایی رو فراموش کردم و مردم برام مهم شدن ...

هر جمله اش انگار حرفای دل خودم بود!

در حالی که صداش می لرزید و اشک تو چشماش جمع شده بود ادامه داد : دیروز حاج آقا تو مسجد دانشگاه از یه شهید خیلی عزیز حرف می زد ، که حسابی هممون با حرفاش شرمنده شدیم . از دست نوشته های شهید علی بلورچی حرف میزد...از اینکه چقدر به فکر کارهای عادی و روزمره زندگیش بوده ، چند موردش رو برامون خوند و گفت این دست نوشته اش  رودادم به بچه های هیئت مسجد دانشگاه ، حتما بگیرید و بخونیدش.

گفتم خب حالا چند موردش رو بگو تا بفهمم چرا اینقدر پریشون شدی؟

دست کرد تو کیفش همون کاغذ رو در آورد و با هم شروع به خوندن کردیم :

1. نماز صبح را بی حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خیلی بی حال زیارت عاشورا خواندم.
2. خواب بر من غلبه کرد.
3. یاد امام زمان علیه السلام کم بودم و هستم.
4. الفاظ زائد زیاد به کار بردم.
5. مشارطه نکردم.
6. زود عصبانی می شوم.
7. شهوت شکم داشتم.
8. ریا کردم.
9. حب دنیا داشتم.
10. حضور قلب در سر نماز خیلی کم بود.
11. خود را بهتر از آنچه هستم به دیگران نمایاندم.
12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضیقه نبود.
13. دروغ گفتم.
14. برای غیر خدا کار کردم.
15. یاد دنیا بودم.
16. تقوا نداشتم.
17. وقت را زیاد تلف کردم.
18. امروز تماماً معصیت و غفلت بود.
19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.
20. ذکر را با توجه زیاد نمی گفتم.
21. شاید غیبت کردم.
22. نفس در آرامش بود.
23. خدا را ناظر بر اعمالم ندیدم.
24. غیبت شنیدم.
25. کنترل زبان کم بود.
26. تندخویی کردم.
27. کم فکر کردم.
28. به آنچه علم داشتم عمل نکردم.
29. درسم را خوب نخواندم.
30. خیلی صحبت بیخود کردم و همین سبب شد که حالت غفلت از خدا داشته باشم.
31. یاد مرگ و قیامت و روز جزا نبودم.
32. خود را بزرگ جلوه دادم.
33. دخالت در امور معصیت آلود کردم

34. مراقبت از چشم خیلی کم بود.
35. بی وضو خوابیدم.
36. میل زیادی به ریا داشتم و امور را آن گونه جلوه می دادم که حقیقت نداشت تا سببی برای خوشحالی نفس شود.
37. حب مقام داشتم و آنرا نیز ارضاء کردم.
38. معاشرت با افراد غیر لازم کردم.
39. خود بزرگ بینی و عجب داشتم.
40. از فرصتهایم خیلی کم بهره بردم و استفاده خوبی نکردم.
41. به طور جدی یاد مرگ نبودم.
42. زیاد به یاد امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء نبودم.
43. با نفس درگیر نبودم.
44. کبر داشتم و به خود مغرور شدم.
45. ذکر درونی و برونی خیلی کم بود و اگر هم بود بی توجه بود.
46. دقت در اعمال و فکر قبل از آنها کم بود و یا اصلاً نبود.
47. زخم زبان زدم.
48. قرآن کم خواندم.
49. در مهلکه سقوط قرار گرفته ام.
50. خواطر نفسانی کنترل نشد.
51. نمازها را با علاقه و شوق نخواندم.
52. در جهت خود سازی گام برنداشتم.
53. در حال موتورسواری حب دنیا تاثیر گذاشت و موجب شد معصیت کنم.
54. یقین و اخلاص نبود.
55. توجیه می کردم معاصی ام را.
56. تواضع و زهد نبود.
57. کمبود شخصیت داشتم و با خود بزرگ نمایی سعی در جبران آن داشتم.
58. خوف نداشتم.
59. گستاخی داشتم و حیا نداشتم.
60. ایذاء مومن نمودم.
61. نماز را در حالت خواب خواندم و اصولاً به یاد مولایم نبودم.
62. دعای عهد را نخواندم.
63. عبرت از احوالات دنیا نگرفتم.
64. حب دنیا خیلی دارم و حقیقتاً نفس در کنترل شیطان است و نه در کنترل خودم.
65. واجبات را متوجه نبودم.
66. دقت در نیات وجود نداشت.
67. نفس خیلی طغیان کرد.
68. قلب متوجه خداوند تبارک و تعالی نبود.
69. آمادگی برای مرگ وجود نداشت.
70. احساس مسئولیت کم بود.

71. نظم کم بود.
72. تفکر و تعمق وجود نداشت.
73. چشم آزاد بود و بیهوده به اطراف نگاه می کرد و گاهی به محارم الهی برمی خورد که متاسفانه حتماً بر قلب نیز تاثیر سوء گذاشته است.
74. ذکری که موجب صعود شود وجود نداشت.
75. آنچه نباید می گفتم، گفتم.
76. شهوت خواب پیدا کردم.
77. ریا کردم و خواستم سواد خود را به رخ دیگران بکشم.
78. در حال خنده نوعی غفلت در خود احساس کردم.
79. در مقابل روی کردن دنیا سوی خودم سست بودم و دائماً در ذهنم بود.
80. تعارف و تمجیدها وسوسه می نمودند.
81. پناه بردن به حضرت حق تعالی و استغاثه حقیقی از او کم بود.
82. عشق به خداوند را تقویت ننمودم.
83. حالت انابه وجود نداشت.
84. دعا را به علت کسب صفات رذیله در روز و سریع خواندن، با توجه کامل نخواندم.
85. چند شبی است که سوره واقعه را بی رغبت می خوانم.
86. با آنکه می دانستم دارم اشتباه می کنم اما اشتباه کردم.
87. چند مورد عجله و شتابزدگی وجود داشت.
88. علاقه به مدح دیگران وجود داشت.
89. حفظ سرّ نشد.
90. سوز و ناله کم بود.
91. بصیرت نبود.
92. توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود.
93. هنگام غروب خوابیدم که حال و صفای قلب گرفته شد.
94. شهوت خودش را خیلی فعال نشان می دهد، باید مراقب بود.
95. اگر عنایتی شده بود در اول صبح به واسطه خواب بعد از نماز کم شد.
96. توجه به باطن امور و حضور قلب و توجه به نفس چه هنگام وسوسه و چه غیر آن خیلی کم بود،

لذا در دام شیطان افتادم و علی الخصوص در دامهایش حب دنیا بود که شدیداً متاثر شدم.

آن گونه که در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و اوقات ما بین اینها تماماً ذهنم مشغول به دنیا بود.

لذا از خداوند نجات خود را خواهانیم که ای مولای ما خودت به فریاد ما برس و شیطان و حب دینا را از ما بگیر.
97. حجابهای قلب خیلی زیاد بود و امروز این مطلب برای عقل درک شد.
98. زهد و فقر و اخلاص کم بود.
99. انقطاع از دنیا نبود بلکه برعکسش بود.
100. احساس نمودم که تا چه حد زیادی بین من و رب حق حجاب وجود دارد.
101. خود را همه کاره جلوه دادم و شیطان از این راه خوب موفق شد.


وقتی تموم شد ، حسابی شرمنده شده بودم.

گفتم : خب به نظرت حالا چکار میشه کرد؟

گفت : میخوام رو این موارد تمرکز کنم و حواسم رو نسبت به کارای روزمره ام جمع کنم.هستی ،با هم این کار رو شروع کنیم؟!

 از خوشحالی دستش رو گرفتم و  گفتم : چی از این بهتر ؟؟

یه لبخند زد و بعد گفت : ولی قبلش باید دلامون رو از گناه پاک کنیم ، باید توبه کنیم و بعد شروع کنیم.

یه آه از ته دل کشیدم و گفتم : آره ، باید توبه کنیم ...


عـــرفـــــه نـــــزدیــــک اســت ...


اشک نوشت : دل من گریه می خواد ، دل شما چطور ؟

 

 

تسلیت نوشت : شهادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام   تسلیت ...

 


نظر سنجی: به نظرتون چطوره که هرهفته که مطلب میذارم ، یکی از این موارد رو یادآوری کنم و درباره اش بحث کنیم و سعی کنیم اون هفته خودمون رو از اون ویژگی بد پاک کنیم؟؟


لطفا جواب این سوالم رو بدین و نظرتون رو راجع به این پست بگید.


آخه پست قبلی رو که گذاشتم بعضیا نوشته بودن که راهکار بدین واسه عبور از سیم خاردار های نفس... به نظرم اگه مثل این شهید عزیز اینجوری مراقبه کنیم ، شاید بشه از سیم خاردارهای نفسمون عبور کنیم...