شاید مطلب این هفته من در قد و قواره خودم نباشه و اول از همه یکی باید اینها رو به خودم بگه اما مطلب آموزنده ای هست.

  میگفت: میدونی حرف حساب خلق چیه؟

  گفتم : نه

  گفت: حرف حساب خلق اینه که با من نباش با حق باش

  وقتی فکر کردم دیدم آره راست میگه. هرگز انسان (که از ریشه انس گرفته شده) با خلق انس نمیگیره و اگر هم انسی باشه مقطعی و گذراست بلاخره یا خودش رهاش میکنه یا اون خلق رهاش میکنه.

   اگر هم با انسانهای الهی مانوسیم نه  به واسطه خلق بودنشونه بلکه به واسطه حقی هست که در رفتارشون ظهور داره . 

  گفتم: یعنی نباید خلق خدا رو دوست داشت؟

  گفت: دوست داشته باش اما تعلق نداشته باش

  حالا میبینم تعلق ( ت ع ل ق) دشمن تعقل (ت ع ق ل) هست اما دوست داشتن عین تعقله... اما از بین بردن تعلق مسئله کوچکی نیست

  تا جایی که انسانها در بهشت هم اهل تعلق هستن و مفسری میفرمود اون شرابا طهورا که به بهشتیان می نوشانند برای طاهر شدنشان از تعلقات ماسوا الله هست

  طهور یعنی پاک کننده... بهشتی چه ناپاکی دارد که باید به او پاک کننده بنوشانند؟...

 

  یاد داستان یک شهیدی افتادم که  عجیب خلایق اونو طرد کردند و چه عاشقانه به لقا ء حق پیوست که البته قصد دارم مطلبی مجزا در موردشون بعدا بنویسم

  شهید محمد تورانی یک سپاهی بود اوایل انقلاب منافقین تیمهای ترور مخفی داشتن و خیلی از شخصیتها رو ترور میکردن ناگهان دیدن محمد تورانی در بین سپاهی ها

  حرفهایی متناقض با اصول نظام میزنه و شهید بهشتی رو قبول   نداره نقدهای عجیب به امام خمینی داره خلاصه ادامه پیدا کرد تا اینکه از سپاه بیرونش انداختن 

  محمد گاهی توی خیابونا روزنامه فروشی میکرد و خیلی جاها اونو با منافقین میدیدن بعضی از دوستای سپاهیش هم گاهی که نمی تونستن اونومتقاعد کنن

  توی خیابون باهاش ضرب و شتم میکردن خلاصه نه با کتک و نه با منطق نتونستن اونو به دامن انقلاب بر گردونن و همکاریش با منافقین به جایی کشید که حتی

  اهالی روستاشون هم طردش کردن و حتی همسرش تا مرز طلاق پیش رفته بود دیگه کسی نمونده بود که پناه محمد باشه. محمد مانده بود و بدنامی و زندگی در جمع منافقین...

تا اینکه منافقین در جنگل آمل اون بزگوار رو به درخت بستند و زنده زنده آتشش زدند و در همه این مدت فقط فرمانده سپاه مازندران میدونست محمد تورانی نفوذی سپاه در داخل منافقین بود اما نمی توانست به کسی بگوید...

  و وقتی منافقین فهمیدند اون رو در جنگل آمل آتش زدند و اینگونه شهید تورانی که طلبه هم بود به دیدار معبود شتافت

  زبونم بند میاد در ابراز ارادت به این شهید... فقط میتونم بگم خیلی خرابشم... بله خدا ایشون رو فقط برای خودش میخواست و اینجور غریب و تنهاش کرد فقط تصور غربت این بزرگوار انسان رو بی طاقت می کنه.

  گویا همه خلق الله مامور بودن طردش کنند تا خالصانه به سوی خدا رود.