دلم! هنوز مانده ای اسیر دست سرنوشت
چه استخاره می کنی، سر جهنم و بهشت؟
سبد، سبد تلاش را به روی شانه می برند
چرا هنوز مانده ای در ابتدای فصل کشت؟
چه روزهای تیره ای که در برابرت نشست
از آن شبی که بخت بد به نام تو قفس نوشت
اسیر نان و گندمی، میان این همه گمی
مگر که معجزه کنی، رسی به چشمه ی بهشت
همیشه گفته ام زمین سزای ماندن تو نیست
پرنده باش و پر بزن از این محله های زشت
خدا را شاکرم که شاعر این سروده ی زیبا ، برادر ارجمند جناب آقای "هدایت اله برزویی لموکی" را به فانوس جزیره، رهنمون شد تا ما بیشتر از محضرشون بهره ببریم ان شاء الله...
می خواستم امروز راجع به شهریار بنویسم..استادی که یه زمانی، بسیار زیاد، اشعارش را می خوندم و لذت می بردم...اما این اینترنت نفتی ما، یاری نکرد و تا دقیقه ی نود که چه عرض کنم، تا دقیقه ی 120!! قطع بود...
بابت تاخیر امروزم عذرخواهی می کنم از همه...
در توصیف شهریار همین بس، که سلاح ادب و عرفانش را در خدمت اسلام و انقلاب آورد....شاعری که حضرت ابوتراب، امیرالمومنین علی سلام الله علیه و آله، به شعرش آفرین گفت...
روحش شاد...