سه شنبه 93/3/27 از رودهن داشتم به سمت آبعلی میرفتم. بومهن رو که رد کردیم ‌،‌ بعد از پل درست اول رودهن تابلویی نصب شده بود که توجهم رو جلب کرد ،‌ عکس یک پدر به نام شهید سجادیان و عکس چهار فرزندش که شهید شده اند روی تابلو نقش بسته بود ،‌ چند ثانیه بیشتر طول نکشید که از عکس عبور کردیم ولی فکرم را کمی مشغول کرد ..


گفتم این پدر با چهار فرزندش رو تا حالا ندیده بودم و ازشون نشنیده بودم ،‌ در شناساندن و معرفی شهدا کمی ضعیف هستیم ..

به خودم گفتم کاش می شد بیشتر از این شهید میدونستم .. همین و تموم شد داستان و رفتیم به کارمون رسیدیم ...

صبح محل کار داشتم راجع به فیلم "چ" صحبت میکردم که اکران داریم برای بچه ها ،‌ همکارم گفت این همه دم از شهدا میزنی برو کار این بنده خدا رو انجام بده ، چهارتا عمو و پدر بزرگش شهید شدند .. اول فکر کردم دستم انداختند ،‌ باهم اومدم و عکس شهدایشان را نشان داد ،‌ همان عکسی بود که دیده بودم روی تابلو ،‌ تا دیدم گفتم اه من دیشب این عکس رو توی رودهن دیده بودم و کمی آدرس و اینها دادیم و گرفتیم و گفتم چطور رودهن زدند عکس شهدا را؟ گفت ساکن لواسان بودند پدر بزرگم از سپاه رودهن اعزام شده بودند به جبهه برای همین عکسشان را آنجا نصب کرده اند ...

عکس های حضور رئیس جمهور در خانه مادر بزرگش را هم داشت که سال قبل حضور پیدا کرده بودند منزلشون .

بعد از انجام کارش ،‌ شماره اش را گرفتم گفتم اگه توفیق باشه با تعدادی از دوستان هماهنگ میکنم که بیایم خدمت این مادرمون تا از حضورشون استفاده کنیم ...

چقدر زود خداجواب میده ..

ان شاالله هماهنگ میکنیم با دوستان حضور پیدا کنیم البته بعد از منزل شهید خلیلی ، البته منزل چند شهید دیگر هم هماهنگ شده ان شاالله  ...



این چند روز شهرکرد بودم ،‌ آدم چه چیزهایی می بینه توی سفرهاش ..