یاقدیر

از روی من و چند نفر دیگه با بیل مکانیکی رد شد، دنده عقب گرفت مجدد رد شد، ارضا نشد،‌ یکی از شنی‌ها رو قفل کرد و تو ذهن خودش ما رو چرخ کرد، غافل از اینکه دنیا اینطوری نمیمونه

ما سکوت کردیم، یعنی تلاش کردیم ولی گوش شنوایی نبود

مدتی بعد رفت (یعنی قبل از اینکه برش دارند یه جورایی فرار کرد)، گله خودم رو به مدیر بالا دستی بعد مدتی کردم و اشتباهش در انتصاب اون فرد، گفت دیگه اون تموم شده (تلویحا متوجه اشتباهش شده بود و میخواست مثلا غیبت نشه ولی موضوع فرد نبود موضوع سیستم بود که ضرر کرده بود)

گذشت

توی خیابان دیدمش، یه کت و شلوار آبی و پیراهن سفید و اتو کشیده، انگار نه انگار که چه کاری کرده،‌ برعکس خیلی‌ها که با کسی مشکل دارند و نمیخوان ببیننش سلام و احوال پرسی گرمی کردم باهاش، این رفتار فکر کنم از هر رفتاری براش بدتر بود، میخواست در بره یه جورایی، دستی کشید به ریشم و گفت سفید کردی ریش‌ها رو 

خندیدم

لبخندی زد و عبور کردیم

کاش دلیل دعا باشیم تا تجربه و عبرت افراد