السلام علیک یا مولانا یا اباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
.
.
.
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت امام زمان (عج) و نیمه شعبان مبارک باد
السلام علیک یا مولانا یا اباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
.
.
.
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت امام زمان (عج) و نیمه شعبان مبارک باد
راوی : شهید علی رضا غلامی
قرارگاه تفحص سپاه به ما اجازه تفحص در منطقه شرهانی را نمی داد و علت را وجود مسائل امنیتی و حضور منافقین در منطقه اعلام می کردند و دیگر اینکه اکثر شهدای ما داخل خاک عراق میباشند و ما مجوز وارد شدن به خاک عراق را نداشتیم.
علیرضا می گفت: با اصرار زیاد قرار شد در مدت یک هفته در منطقه کار کنیم،
چنانچه یک شهید از بچه های لشکر 14 امام حسین(ع) پیدا کنیم تا مجوز کار را صادر نمایند و اجازه دهند وسایل خود را جهت شروع رسمی کار به محل یاد شده بیاوریم.
از طرفی خوشحال بودیم که مجوز حضور در منطقه را گرفته ایم و از طرفی التهاب عجیبی که مبادا دست خالی برگردیم. مدت زمان ما کم بود. محور بسیار وسیع و فوق العاده خطرناک.
همه چیز دست به دست هم داده بود تا ما بیشتر احساس یأس و ناامیدی کنیم اما با امید به رحمت خداوند کار را شروع کردیم هر روز با گذشتن از همین میدان های وسیع مین و سیم های خاردار و تله های انفجاری، خود را به محور عملیاتی لشکر می رساندیم و سرگردان بدنبال شهدا می گشتیم و در بازگشت هر روز ناامیدتر از دیروز...
وضعیت منطقه، میدان های مین و موانع دیگر و حضور منافقین هیچ کدام ترسی در دل ما راه نمی داد جز اینکه مبادا فرصت تمام شود و دستمان خالی بماند و شهید یافت نشود.
دیگر ناامیدی در چهره تک تک افراد به خوبی رویت می شد تا اینکه صبح روز نیمه شعبان، روز عید بود و بچه ها به امید گرفتن عیدی، راه میدان مین و موانع را در پیش گرفتند.
هر کدام از دوستان نجوایی داشت؛ این هم روز آخر کار ما و نیمه شعبان. حال عجیبی بر جمع حاکم شده بود.
بچه ها رمز حرکتمان را «یا مهدی(عج)» گذاشتند و تفحص روز آخرمان را آغاز کردیم.
باید فردا به قرارگاه تفحص می رفتیم و خبر می دادیم که شهید داریم یا پیدا نکردیم. هرچه می گشتیم، هیچ اثری از شهدا نمی یافتیم.
آن روز یکسره تا عصر مشغول جستجو بودیم ولی همه ناامید و پریشان شده بودیم.
غروب نزدیک شد ، ما باید سریعاً منطقه را ترک می کردیم. لحظات وداع شروع شد.
به بچه ها گفتم: برمی گردیم و دیگر هم اینجا نمی آییم. غروب نیمه شعبان است آقا جان ما قابل نبودیم.
امروز با امید به شما کار را شروع کردیم. حال در این لحظه های آخر باید دست خالی برگردیم.
اشک، چشمان بچه ها را گرفته بود هر کس به دنبال چیزی می گشت تا به عنوان تبرک و یادگاری با خود به عقب بیاورد. یکی از بچه ها مشتی خاک برمی داشت.
دیگری تکه ای از سیم خاردار و ته گلوله منور را بر می داشت و دیگری هم تجهیزات همراه رزمنده ای که پر بود از تیر و ترکش را جمع آوری می کرد تا با خود بیاورد.
سردار علیرضا غلامی (که بعد ها خودش توی فکه بهش شهادت رسید)می گفت:
من هم به سمت شقایقی که نظرم را جلب کرده بود، رفتم تا آن را از ریشه کنده و در قوطی کنسروی قرار دهم و با خود به عقب بیاورم.
آرام آرام داشتم دور شقایق را می کندم تا از زمین جدایش کنم، باورش بسیار سخت بود،شقایق درست روی جمجمه یک شهید سبز شده بود فریاد یا حسین (ع) یا مهدی(عج) یا زهرایم(س) بلند شد...
بچه ها همه به سمت من آمدند نمی توانم حال و هوای آن لحظه را برایتان تعریف کنم...
اشک پـهنای صورتم را گرفته بود. با بچه ها آرام خاک های روی پیکر شهید را کنار می زدیم و پشت سرهم صلوات نثار روحش می کردیم.
پیکر مطهر شهید را کامل از زیر خاک بیرون آوردیم.
بر استخوان های این شهید بوسه زدیم اما باز هم دلهره داشتیم که آیا این شهید پلاک هویت دارد؟ آیا از لشکر 14 امام حسین (ع) می باشد؟
با پیدا شدن پلاک شهید، همه بلند صلوات فرستادند.
برایمان جالب بود که اولین شهید تفحص شده در منطقه شرهانی را بشناسیم.
شهید را همراه خود به چادر آوردیم بچه ها از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند، پلاک هویت شهید استعلام شد...
شهید مهدی منتظر القائم از شهدای لشگر 14 امام حسین (ع) در عملیات محرم
غروب نیمه شعبان قشنگترین عیدیمون و از آقا گرفتیم...
__________________
ان شاالله لحظه های آخر نیمه شعبان امسال قابل باشیم و یه عیدی خیلی قشنگ از آقا بگیریم بلند صلوات بفرست...:)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم