می گفت داشتم برای پدرم می گفتم که دعوام شده بود...با یه مشت بچه جقله اما لات!!..من بودم و یکی از رفقا..کمربندمو درآوردم و حسابی زدیمشون!!!

یهو پدرم گفت اون وقت کمربند را چیکار کردی؟  
گفتم دست اونها افتاد و بردنش...منم دیگه پیگیر نشدم...
پدرم گفت پس اونها شما را زدند!!!
گفتم یعنی چی؟
گفت کمربند نشونه است...وقتی کمربندت را بردند یعنی اونها قدرتشون بیشتر بوده حالا هر چی اینجا، داد و قال کنی...

چند وقت پیش، رئیس گفت قضیه مجلس را یادتون نره...الکی ازش نگذرید...فکر کنید به چگونگی نفوذ دشمن...
ما هم اطاعت کردیم و دریغ از دو زار فکر!!(لبخند)
تا اینکه یه اسمشو نبری!!! رفت مجلس و یه سری اسمشو نبر!! بدو بدو رفتند و با چه ذوقی، چپ و راست ازش فیلم و عکس گرفتند...
کجا؟
مجلس...خانه ملت...
کیا؟
نمایندگان ملت...
...
یه بار دیگه مرور کنیم...
نفوذ به خانه ملت، یعنی نفوذ به ملت....
دیدن واکنش نماینده ملت یعنی دیدن واکنش ملت...
ما جلوی دشمن، تمام قد ایستادیم....شهید دادیم اما نذاشتیم بیاد به خانه ملت...حتی موقع شهید دادنش هم واکنش نشون ندادیم تا مبادا فکر کنه جایی خبریه...
بعد همین دشمن، با یه روش کاملا نرم و بدور از جنگ و دعوا!!، میاد به خانه ملت و با چه ذوقی!، نماینده ملت میره و باهاش عکس می اندازه...
نمی خوام بگم من عالی و اون بد...دارم یه ملت را میگم...
دارم از اون نشونه حرف می زنم...

بعد تو همین وانفسای شرمندگی ما از خانه ملت، یهو یه جوان ریزه میزه، پیدا میشه که دل شیر داره...
اسیر میشه اما شیر، در قفس هم شیره....
غریبانه به شهادت می رسه اما "ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله..." برای همه ثابت میشه...
همه به تکاپو می افتند....
عجب...
کی بود؟ چی بود؟ قضیه چیه؟ما کجائیم؟ شهدا کجا هستند؟ چی ما را از این فرهنگ جدا کرده؟ اِاِاِ...اردو جهادی چیه؟ راهیان نور چیه؟ مسجد کجاست؟ کار فرهنگی؟ سربند یا زهرا؟...حسین تشنه لب...زینب صبور....ولایت....آتش به اختیار....

همه و همه فقط یه چیز رو میگه....
"من طلبنی وجدنی 
و من وجدنی عرفنی 
و من عرفنی احبنی 
و من احبنی عشقنی 
و من عشقنی عشقته 
و من عشقته قتلته 
و من قتلته فعلیّ دیته 
و من علیّ دیته فانا دیته"

نماز فردا یکشنبه ماه ذی القعده فراموش نشه....

برای همه دعا کنیم