بسم الله الرحمن الرحیم
فرا رسیدن ماه بندگی و ورود به شهرالله را خدمت تمامی بزرگواران تبریک عرض میکنم، ان شاالله که در طول این ماه بنده کمترین رو از دعای خیرتان محروم نفرمایید.
.
میخوام یه مهمونی بگیرم !!!
مرور میکنم میهمانهایی که میخوام و دوست دارم دعوت کنم را:
- رضا (قدیمی ترین رفیقه و مثل داداش میمونه برام)
- حسین (خیلی آقاست همه جا باهم بودیم)
- علیرضا (همیشه پایه است)
- حمیدرضا (همیشه همراه بوده و خیلی آقاست)
- سید (همیشه سنگ تموم گذاشته)
- آرش (خیلی بد اخلاقی میکنه گاهی و تند میشه ولش کن دعوتش نمیکنم)
- سبحان (بد دهنه گاهی اوقات و آدم رو ضایع میکنه دعوتش نمیکنم)
- حسین (همتا نداره توی رفاقت)
- علی اکبر (آدم رو توی بندگی خدا کمک میکنه)
- حمید (سیگار میکشه ازش خوشم نمیاد دعوتش نمیکنم)
- اشکان (به دلم نمی چسبه دعوتش نمیکنم)
- امیر (باهاش دعوا کردم دعوتش نمیکنم)
- و ....
مرز بندی های ماها اینطوریه، خصوصاً وقتی بخوایم مهمون دعوت کنیم، خداوکیلی اکثر ماها اینطوری هستیم مگر به ندرت افراد بزرگواری مثل شما اینطوری نباشن
اما خدا وقتی مهمونی میگیره میگه همه بیان حتی دست و پای شیطان رو هم میبنده که همه راحت باشن، اون گنهکاره هم کنار اون عابد میشینه، هیچ مرز بندی نداره
مهمونیش کمی فرق داره آدم کمی قانون هم براش (نخور، نبین و ...) هست ولی لذت بخش هست، اینقدر گسترده است که بخوابی هم برات حسنه مینویسن، نفس بکشی حسنه و ...
خوب خدایی داریم
.
پی نوشت:
اسامی فرضی است و اشاره به فرد خاصی ندارد
خدایا دل های ما رو دریا کن که اینقدر ناراحت نشیم و مرز بندی نکنیم
رفقا باید کمی با نفس خودمون مبارزه کنیم