مؤتمر علماء بغداد کتابی است به روایت مقاتل بن عطیه. مقاتل داماد خواجه نظام الملک طوسی است و مناظره مشهوری را که سلطان ملکشاه سلجوقی برای روشن شدن حقیقت بین حسین بن علی علوی، عالم بزرگ شیعه و شیخ عباسی، رئیس علمای اهل سنت صورت داد را روایت میکند.
این کتاب رو به همه عزیزان از جمله برادران اهل سنت عزیز و همچنین شیعیان امیرالمومنین(ع)، پیشنهاد میکنم بخونن… فضای مناظره اونقدر جذاب هست که خستگی مطالعه اصلا به ادم صرایت نکنه!
دوستان عزیز قبل مطالعه یه نکته ای رو اشاره کنم بهش، لطفا دنبال حاشیه نباشید. اصلا فرض کنید چنین اتفاقی رویداد تاریخی اصلا نداره… دیگه تهش همینی هست که گفتم دیگه… حین مطالعه متوجه فضای مناظرهای بودن میشید، در هر مناظرهای نمایندگانی از دو جریان وجود داره، هر کدوم هم سوالاتی رو میپرسه، طرف مقابل هم جواب میده… چیزی که اهمیت داره اینه، حین مطالعه شما باید یک طرف رو به عنوان نماینده خودتون انتخاب کنید… یا نمایندتون اون پاسخ رو میده، یا که نه از نظر شما جواب نمایندتون درست نبود و خودتون جواب رو میدید… ولی هر کس داره جواب میده باید پشت منطقی و از روی عقل جواب بده…
وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام از قومش پرسید که شما چه میپرستید؟ پاسخ دادند: « قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ – گفتند بتانى را مىپرستیم و همواره ملازم آنهاییم / الشعراء، ۷۱» و آنگاه ایشان به آنها متذکر شد که « أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ – مگر آنها به شما سود و زیانی میرسانند»، به صراحت، جهالت و تعصب تمام گفتند: « قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ – گفتند: نه؛ بلکه پدران خود را یافتیم که چنین میکردند»!
این داستان بالا رو هم گفتم که خدایی ناکرده همانند اون افراد نشیم… گذشتگان هرکاری کردند به خودشون مربوطه، ما نباید به خاطر اون ها بسوزیم… کار درستی کردند ما هم تکرار میکنیم، دیدم درست عمل نکردند ما درست عمل میکنیم… به شرطی که درست یا نادرستی اعمال اونها مشخص و اثبات بشه…
پ.ن۱: این مطلب به صورت پیوند ثابت در منوی وبلاگ قرار میگیره
پ.ن۲: نسخه عربی و انگلیسی این کتاب هم در دسترس هست(الان دارم)، ولی نیاز به یک مقدمه به همون زبون هم دارم چون میخوام کسی که با جستجو هم میاد هم به اون متون دسترسی پیدا کنه… اگر از دوستان کسی هست که یک مقدمه کوچیک براش بنویسه خبرم کنه زبان های مختلف هم قرار بگیره…
دانلود نسخه فارسی، باترجمه و تفریظ آیت الله سید شهابالدین مرعشی نجفی با لینک مستقیم
سلام دوستان. سال نو مبارک
التماس شدید دعا دارم از شما عزیزان
ای سرزنش کننده دنیا که گول عوامل فریبنده را خورده ای و فریفته پدیده های باطلش شدی، آیا گول دنیا را می خوری، سپس آن را توبیخ می کنی! تو درباره این دنیا مرتکب جرم شده ای، یا دنیا درباره تو؟ کی دنیا تو را به هوی و هوس انداخت یا کی بود که دنیا تو را فریفت؟ آیا با خوابگاه های خاکی پدرانت که در آن پوسیده اند یا با خوابگاه های مادرانت زیر خاک؟
چرا فراموش کرده ای! چه قدر بیماران را پرستاری کردی و چند مریض را با دستت تیمار نمودی که برای آنان شفا می خواستی و موقعی که دوای تو برای آنان سودی نداشت و گریه ات بی فایده بود، دردشان را برای اطبا توصیف می کردی.
آن همه محبت و دلسوزی تو سودی به حالشان نداشت و به آنچه می خواستی نرسیدی و با نیرویی که در اختیارت بود از آنان دفاع نکردی. دنیا خود را به وسیله همان بیمار برای تو مجسم ساخت و معرفی نمود و با زمین افتادن او، افتادن بر خاک را به تو نشان داد.
دنیا جایگاهی است راستین برای کسی که با واقعیت آن درست رویاروی شد و خانه عافیت و گوارایی است برای کسی که آن را شناخت (یا معرفت از آن حاصل نمود). این دنیا خانه بی نیازیست برای کسی که از آن توشه برداشت و جایگاه پندگریست برای کسی که از آن نصیحت پذیرفت.
این دنیا مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهی و جایگاه نزول وحی خداوند و تجارتگاه اولیاءالله است.
انسان های خردمند و عارف رحمت خداوندی را در این دنیا اندوختند و بهشت را از آن سود بردند. پس کیست که این دنیا را توبیخ کند در حالی که جدایی از وی را اعلان نموده و به مفارقت او ندا در داده و فنای خود را به آن سرزنش کننده و دیگر اهل دنیا اطلاع داده است و برای آنان از محنتی که به وجود آورد، بلا و محنت را مجسم نمود و با خرسندیش آنان را به خرسندی و شادمانی تشویق کرد. شامگاه با عافیت و خوشی رفت و بامداد با ناگواری و فاجعه برگشت این تضاد حالات دنیا برای تشویق و بیمناک ساختن و ترساندن و برحذر داشتن است، لذا مردانی در هنگام پشیمانی این دنیا را مذمت کردند و مردانی دیگر روز قیامت آن را سپاس گفتند. دنیا به آنان تذکر داد، آنان نیز پذیرفتند و سخن گفت، آنان تصدیقش کردند، و پند داد، آنان قبول نمودند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
یادم نمیاد کدوم عالم رو به جهت روشن سازی افکار حکم سنگسار براش صادر کردند، مردم هم همه سنگ های بزرگ میزدن سمتش و اون اخ نمیگفت... اما شاگردش که تو جمع بود برای اینکه از چشم مردم نیفته یک سنگ کوچیک گرفت و به سمتش پرت کرد... استاد گفت آخ، همه از روی جهل سنگ زدن و شاگردم دانسته و از روی شناخت...