حسابی دیرم شده بود...
داشتم تند تند میرفتم که دیدم یه مغازه دار، از مغازه ش اومد بیرون و در حالی که فحش می داد، یه قابلمه بزرگ را هم یه نیم دایره ای تو هوا چرخوند تا محتوای داخل اون خارج بشه....
حسابی دیرم شده بود...
داشتم تند تند میرفتم که دیدم یه مغازه دار، از مغازه ش اومد بیرون و در حالی که فحش می داد، یه قابلمه بزرگ را هم یه نیم دایره ای تو هوا چرخوند تا محتوای داخل اون خارج بشه....