یاناصرنا
ایستاده بودم که بارم بیاد، یهویی مطلبی به ذهنم از این تصویر خطور کرد و برای همین تصویر را کامل نگرفتم
یاناصرنا
ایستاده بودم که بارم بیاد، یهویی مطلبی به ذهنم از این تصویر خطور کرد و برای همین تصویر را کامل نگرفتم
طرف زنگ می زنه به پلیس و میگه: آقا ما یه همسایه مردم آزاری داریم که نگو...
پلیس میگه: چطور مگه؟ چیکار می کنه؟
میگه: هیچی 2 نصفه شب اومده، با مشت می کوبه به در خونه ما!
پلیس میگه: ای وای...اون وقت لابد شما هم خواب بودید دیگه...
میگه: نه خوشبختانه....آخه داشتم شیپور تمرین می کردم!!
حالا داستان برخی از ماست...
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم