وبلاگی گروهی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فلسطین» ثبت شده است

دلسوزی الکی نکن....

یه پیام فرستاد که خیلی خوشحالم...گفتم چی شده؟

گفت: پتروشیمی اسرائیل رفت هوا....

گفتم خدا را شکر...

ادامه مطلب...
۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۵۶ ۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
رزمنده

کو گوش شنوا؟

داشت رد میشد که یه صدایی شنید!!

-صدای چیه؟
ادامه مطلب...
۲۰ مرداد ۹۷ ، ۰۸:۰۰ ۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
رزمنده

یه شعر بخون....

از سادات طباطبائیه...نسل اندر نسل اینطوری بوده و هستند...

و البته خانواده شهید...

ادامه مطلب...
۱۴ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
رزمنده

کل یوم... کل ارض...


بسم الله القاصم الجبارین

فلسطین پیروز است

 

«کل یوم عاشورا» گمانم یعنی همین؛

اینکه این روزها ببینیم حقیقت «کل ارض کربلا» را

در غزه و فلسطین و یمن و بحرین و سوره و سایر بلاد اسلام... 

اما اگر ساکت بمانیم و بی تفاوت، و مظلومی را بکشند،

- چنان که دیگرانی در کربلا سکوت کردند- ،

پس تا قیام قیامت وای بر ما!...

وای بر چنین سکوت ننگینی!

-که نعوذ به من الله-....

 

کمترین دفاع ما،

در برابر بی رحمانه ترین جنایات دوران

و بدترین ظلم های زمان مان،

بودن و حضور است و فریاد زدن حق است!

ادامه مطلب...
۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
چشم به راه

انتظار حرکت است

بسم الله الرحمن الرحیم

جمله ای که در چند پست قبل درج کردم رو یادتونه ؟ این بود:

انتظار ،‌ حرکت است ؛ انتظار سکون نیست ؛ انتظار رها کردن و نشستن نیست. انتظار فرج یعنی از همه جهت خود را برای آن هدفی که امام زمان علیه السلام برای آن قیام خواهد کرد ، آماده کنیم .

مقام معظم رهبری (مدظله العالی) 89/5/4

طاعات و عبادات همه بزرگواران قبول درگاه حق ، ان شاالله

سال 88 خوب خاطرم هست که یه عده کنار دست ما سر تقاطع انقلاب و اردیبهشت شعار

ادامه مطلب...
۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

اگه بدونی کی نشونیت را داد....

سرش را میاورد بالا، می زدند..
گفت حالا که نمی تونم کاری کنم یه کم می خوابم ...
خواب بود که دید امام زمان اومد و اشاره کرد به دستی که کنارش افتاده بود...
نگاه کرد دید یه دست کنار سنگرش روی زمینه..
از خواب پرید..
دید بله، یه دست قطع شده کنارش افتاده...
چشم که چرخوند دید رفیقش"عباس شاطری" گوشه ای بیهوش رو زمینه و دستش قطع شده...همون دستی بود که آقا، نشون داده بود...
گریه اش گرفت...دست عباس را برد کنارش گذاشت..گفت اگه بدونی کی نشونیت را داد...

نقل به مضمونی بود از خاطرات "شهید سعید مرادی" از کتاب "نه آبی نه خاکی"



+دارم فکر می کنم این روزها چقدر آقا به ما میگه غزه را دریابید و ما....
۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۶ ۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رزمنده