وبلاگی گروهی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خونه تکونی» ثبت شده است

مهربانی پخش کنیم با....

یه بزرگی میره از همسایه شون کتابی را قرض بگیره که بخونه...طرف میگه اگه میای همین جا بخونی بهت میدمش وگرنه که نه...

از خیرش می گذره...

ادامه مطلب...
۱۲ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
رزمنده

به خاطر تو...

طرف داشت درد دل می کرد که "یه همسایه داریم...وای وای وای وای...انقدر نامرتب و کثیفند که نگو...بچه هاشونو ببین...حتی طرف بلد نیست درست لباس بشوره...نگاه نگاه...همه لباس ها پر از لکه سیاهه...آدم شرمش میشه بگه با فلانی همسایه ام..."

فرد مورد خطاب رفت دم پنجره که ببینه سوژه چطوریه که یهو خندید و گفت: "اشکال از اونها نیست...پنجره خونه تون کثیفه!!"

ادامه مطلب...
۰۷ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۵۳ ۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
رزمنده

بر پا!!!!

می گفت طرف هر چی ثروت داشت را فروخت و تبدیل کرد به طلا.
بعد اون طلاها را برد و در گودالی پنهان کرد.
هر روز می رفت و گودال را زیر و رو می کرد و خوشحال بر می گشت.
ادامه مطلب...
۲۶ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
رزمنده

خونه تکونی!!

صبح که داری میری همه چی خوب و خوش!..امن و امان!!
شب که میای........... اِ  فرش کو؟!

ادامه مطلب...
۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده