امشب خیلی دلتنگم و بی قرار...
خیلی کار هم کردم برای آروم شدنم..
یه پست توی وبم نوشتم...تو دفترم نوشتم...شعر گفتم...کلی نوحه و صوتی که حالمو خوب کنه شنیدم،با دوست هم عقیده ام حرف زدم...با یک جمع رفیق درد و دل کردم...یک جای دیگه نوشتم...اینها هر کدوم معمولا گیرم نمیاد ،اگه بیاد یه دونه اش  قطعا کافیه اما این غم خاموش...
نشد...
این دل بی قرار،آرام نشد که نشد...
اینجا هم اومدم بنویسم اما میدونم که هر چه قدر بگویم و بخوانم و بنویسم
آرام نمی شود دلم
ح سین :(

***دوای درد مرا هیچکس نمی فهمد...
به جز کسی که شب جمعه کربلا رفته***

+

چهاردهمین حیاط خلوت بود این پست،یا حضرت صاحب،نورانی مان کن..در خلوت و در ظاهر و باطن