یادش به خیر در دوران مدرسه، برای اینکه مبادا بچه ها هفته آخر اسفند را تعطیل کنند، پیک های نوروزی را روز آخر میدادند...

یادش به خیر...

اولین چیزی که ازش می خوندیم جوک هایی بود که توش نوشته شده بود...حالا که فکر می کنم جوک هاش خیلی هم بی مزه بود ها....اما ما با چنان ذوقی می خوندیم و بعد هم قاه قاه می خندیدیم...

یادمه همون روز اول، یعنی هنوز عید نیومده، هر چی سوال آسون بود حل می کردیم....

یه سری سوال ها هم بود که مثلا لوبیا بکار ببین چطوری رشد می کنه و نتیجه آزمایشت را بنویس...این سوالها میموند که مثلا سر فرصت انجام بشه که هیچ وقت هم انجام نمی شد تا بعد از ظهر 13 بدر...(لبخند)

وای وای وای...از اون لحظات که تازه باید دنبال مداد می گشتی...تازه خسته هم بودی بابت شیطنت های اون روز(لبخند)

یادمه خودم همیشه کل پیک را رنگ می کردم...تمام این حاشیه ها را...شکلک هایی که تو پیک بود...همه رنگ می شدند...

یا مثلا اون سوال آسون ها، همه مرتب نوشته می شدند...علائم نگارشی همه رنگی(لبخند)

اما اون سوال سخت ها که روز آخر نوشته می شدند، تو آفتاب نذاشته هم راه می رفتند(لبخند)

یادمه روز 14 فروردین که می رفتیم مدرسه باید هی دم بچه هایی که اون آزمایش ها را انجام داده بودند میدیدی که جواب را به تو هم بگن..


داشتم فکر می کردم تعطیلات نوروز مثل زندگی دو روزه دنیا می مونه...

در عین اینکه باید ازش استفاده کنی، باید حواست به پیکت هم باشه...باید خیلی از مسائل را حل کنی وگرنه در آخر، بیچاره ای و افسوس می خوری...

اونجاست که مدام دنبال یکی می گردی که دست به دامنش بشی....و دیگه بسته به گناهانت، دستگیری از تو، متفاوته....

حواسمون به پیک هامون باشه....

بعضی ها، فقط همونی که وظیفه شونه را انجام میدن و تموم میشه...اما برخی، رنگ و لعاب پیک را هم بیشتر می کنند...خوش به سعادت اونها...

رنگ و لعاب خالی به درد نمی خوره....تکلیف خالی هم خوبه اما لطفش کمه...قشنگتر زمانیه که تکلیفت را رنگ و لعاب بزنی....با عشق انجام بدی...

برد با اونیه که تکلیفش را صرف خدا، انجام بده و لا غیر...

خالص باشیم برای خدا صلوات