میدونید فرق ما با انسانهای الهی چیه؟

شاید خیلی تفاوتها به ذهن شما برسه و همه اش هم درست باشه...

اما من میخوام یه اصل رو مطرح کنم ، خلاصه کلام اینه:

اونها نعمت هایی که خدا بهشون داده رو با هم مقایسه نمیکنن و تمام نعمتها رو فقط در راه خدا استفاده میکنن

مثلا برای یک عارف صاحب مقامات عالی انسانی ، نعمت نفس کشیدن با نعمت اون مکاشفات سنگین فوق عرشی اش یک اندازه اهمیت داره... نمیبینه چی بهش داده شده... میبینه کی بهش داده...

چون همچین اخلاق و منشی داشته اسرار نظام آفرینش رو بهش نشون دادن... نه چون خیلی مطالعه میکرده... نه چون ریاضت نفس میکشیده... نه چون اهل انجام واجبات و ترک محرمات بوده...


دقت کنید من اینها رو بی اهمیت جلوه نمیدم (مطالعه و ریاضت و تهذیب و ...) اینها باید باشن... اما در مقابل این مسئله ای که عرض کردم فرع هستن.

توی ذهنتون نگید که اونها خیلی اوج گرفتن.. ما حالاها راه در پیش داریم... نه...

همه ما نعمتهایی داریم از سوی خدا... مثلا بعضی هامون زیبایی داریم... بعضی هامون کلام نافذی داریم... بعضیهامون هوش بالایی داریم... بعضیهامون نگاه نافذی داریم ... بعضی هامون قلم خیلی خوبی داریم...

بعضی از ماها دچار این اشتباه در فهم میشیم که چون خدا این نعمت رو به ما داده پس باید هر جا که امکانش بود در راه خدا ازش استفاده کنیم... ظاهرا دلیل خیلی خیرخواهانه و الهی ای هست اما اکثری ماها به همین خاطر در حد همون نعمتهای اولیه توقف میکنیم...

مثلا شخصی توان علمی و نظری خوبی در زمینه دین داره... این شخص وارد هر محفلی که میشه لب به سخن باز میکنه و وجوه علمی دین رو مطرح میکنه... هر فرصتی پیش میاد این توانش رو علنی میکنه.... شما فرض کنید اگر این آدم به جای توانمندی تئوری و نظری،  قدرت تصرف هم در نظام هستی داشت... خدا به خیر کنه...

هر جا میرفت یه عمل خارق العاده ای انجام میداد تا مردم رو به سمت دین بکشونه... فاجعه میشد...

کی گفته تو باید برای خدا همه جا توان علمی خودت رو نشون بدی؟ مگر نه اینکه هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؟ تو از کجا تشخیص دادی جا و مکان سخنان تو در هر جا که تو عشقت کشید هست؟ خیلی از ماها اینطوری هستیم... کوچکترین فرصتی پیش بیاد توانمندی هامون رو نشون میدیم... تا وقتی اسیر داشته های خودمون هستیم رشد نمیکنیم...

بیان خوبی داره... میگه من اگه بیان نکنم افسردگی میگیرم... وای وای... همین نعمت شده حجابش...

داستانی رو اینجا یکی دوباری نقل کردم ... دوباره میگم: یکی از رزمنده های جنگ میگفت: سال 65 اوضاع جنگ خیلی بحرانی شده بود... برخی از فرماندهان جنگ رفتن خدمت آیت الله کشمیری... عرض کردن: آقا شما که یک انسان الهی هستید اهل کرامات و مقامات هستید... نمیبینید صدام داره تمام جوونهای ما رو به کشتن میده... دیگه بحران خیلی شدت گرفت آیا نمیتونید با ذکری یا دعایی ، چیزی ... صدام رو سرجاش بنشونید؟...

آقای کشمیری با عتاب بهشون فرمود: آقااااا ، نظام آفرینش صاحب داره... مملکت صاحب داره (امام زمان) اگر بنا به دفع شر صدام از راه کرامات و تصرفات باشه خود آقا اولی به تصرف هستن... ایشون بفرمایند ، ما انجام میدیم...

خب اگر یکی مثل من همچین قدرتی مثل آقای کشمیری داشت پیش خودش اینطور استدلال میکرد: صدام انسان خبیثی هست داره با اسلام میجنگه... داره اسلام رو نابود میکنه... این همه جوونهای پاک ما رو داره از بین میبره... این همه خانواده ها رو در عزا می نشونه... اگر از قدرتم استفاده کنم و حقش رو بذارم کف دستش حتما کار خوبی هست... لذا انجام میدم...

مطمئن باشید اگر آقای کشمیری همچین نگاهی داشت همچین استدلالی داشت هیچ وقت آیت الله کشمیری نمیشد... دلشون هم میسوزه اما جلوتر از امام و امر خدا کاری نمیکنن...

اگر امثال من به جایی نمیرسیم یکی از دلایل عمده اش اینه: نعمتهایی که خدا بهمون داده کفران میکنیم ... دید توحیدی نداریم... یه مقدار که اهل مراقبه شدم خدا وجودم رو لطیف میکنه... این لطافت موجب میشه غمهای دیگران انسان رو آزار بده... لذا تا غم های دیگران رو میبینه هر چه در توان داره و هر چه در چنته داره استفاده میکنه تا غم رو از دل اون بنده خدا دور کنه... ولو برای یک لحظه...

خب آقای دلسوز... شما از کجا میدونی اون غم برای کمال اون شخص نیست؟.. شما از کجا میدونی این دلسوزی های تو سیر کمال شخص رو دورتر نمیکنه...

اصلا گویی در نگاه این شخص غم عبثه... هر جا غم دید باید از بین ببردش... انگار خدا غم رو بوجود آورد که ایشون بره از بین ببردش... این آدم تا این ضعفش رو درست نکنه از این مرحله وجودی بالاتر نمیره...

سالانه شاید صدها و هزارها مریض لاعلاج میرن حرم امام رضا برای شفاء گرفتن... میبینید مثلا در یک سال 5 نفر شفاء گرفتن... آیا امام رضا قدرت نداشت مابقی رو هم شفاء بده؟

نه آقا جان... قدرت داشت اما امام رضا بر اساس حکمت شفاء میده... امام رضا بیماری رو عبث نمیدونه که هدفش بشه این که همه بیماران رو شفاء بده...

بحث به درازا کشید... حتما کسانی که تا اینجا متوجه منظور من شدن میپرسن خب چطور تشخیص بدیم چه وقت و چه جور از نعمتهامون استفاده کنیم که رضایت خدا هم در اون باشه...

ببینید... دنبال نعمتهای بزرگ زندگیتون نگردید... نعمت نعمته... چون خدا داده... عرض کردم برای انسان الهی نفس کشیدن هم نعمته مکاشفات فوق عرشی اش هم نعمته... هر دو براش به یه اندازه ارزش دارن... چون هر دو رو خدا بهش داده... همونقدر که خودش رو در برابر اون مکاشفات مسئول میدونه به همون اندازه هم خودش رو در برابر نفس کشیدنش مسئول میدونه...

اینکه ما قدرت تشخیص در شرایط سخت رو نداریم مطمئن باشید علتش اینه که در شرایطی که تشخیص حق آسون بود بر اساس حق عمل نکردیم... مثلا اکثر ماها این کلام حضرت امیر رو شنیدیم که تا گرسنه نشدی غذا نخور و در حین غذا خوردن هم قبل از سیر شدن دست از غذا خوردن بکش...

چقدر به همین فرمایش حضرت امیر عمل کردیم؟... قدرت تشخیص طعوم و لذت بردن از خوردن یک نعمته... شکر این نعمت هم اینه که در استفاده ازش رعایت اعتدال رو بکنیم... یکی از مصادیق اعتدال در خوردن هم همین فرمایش حضرت امیر هست: تا گرسنه نشدی غذا نخور و قبل از سیر شدن دست از غذا خوردن بکش...

وقتی در شرایطی که تشخیص حق آسونه ، اهل عمل نباشیم به شرایطی دچار خواهیم شد که دوست داریم به حق عمل کنیم اما قدرت تشخیصش رو نداریم...

چون در نظام هستی اصل بر تشخیص دادن هست اگر جایی نتونستیم تشخیص بدیم باید دنبال علتش در درون خودمون بگردیم

بزرگواری میفرمود اگر به شما بگن فلانی زنده هست نمیگید چرا زنده هست، چون اصل بر اینه که انسانها زندگی کنن

اما وقتی میگن فلانی مرد میگید چرا مرد؟ برای مرگ دنبال علت میگردید... برای زنده بودن دنبال علت نمیگردید...

چون اصل بر زنده بودن هست (البته این منافاتی با کل نفس ذائقة الموت نداره) بحث طولانی میطلبه که اینجا جاش نیست

در تشخیص هم همینه... اصل بر تشخیص دادنه... اگر جایی نتونستیم تشخیص بدیم ببینیم علت چیه؟ و علتش هم اینه که اونجایی که قدرت تشخیص داشتیم ، اهل عمل نبودیم...

در نهایت بدانید: اونقدر که نعمتها محل امتحان الهی میشن ابتلائات و گرفتاریها نمیشن... ببینیم از نعمتهامون چطور استفاده میکنیم

بنده این مطلب رو در درجه اول به خودم گفتم...صادقانه میگم... شان دوستان بالاتر از اینه که من بخوام این حرفها رو به شما بگم... گفتم چیزی که این روزها دغدغه ی خودمه برای شما هم بیان کنم...