از اول هفته به این فکر بودم که برای جمعه چی بنویسم؟... تا همین چند ساعت پیش هم چیزی به ذهنم نرسید تا اینکه :

در وبلاگم مطلبی نوشته بودم و در اون مطلب گفته بودم مرد مظهر دهش هست و زن مظهر پرورش و پرورانندگی... این دو مظهر ذاتا میل به هم دارن... دست خودشون نیست... سرشتشون اینطوری هست... لذا خدا فرمود مردها باید با زنها ازدواج کنن تا به کمال برسن و حالا بحثهایی که اونجا پیش اومد کاری باهاش نداریم هدفم چیز دیگه ای هست... 

دوستی سوالی پرسید و من هم برای پاسخ وقت زیادی گذاشتم و در انتها دیدم بحث خوبی شد و بد هم نمیشه اگر اون سوال و پرسش رو برای مطلب امروز ارائه بدم البته به شرطی که دوستان فکر نکنن من دارم تبلیغ وب خودم رو میکنم... همه وبلاگها اگر برای خداست فرقی با هم ندارن...

اما سوال و پاسخ:

 سلام برادر

 
از این جمله که نوشتید مرد مظهر دهش هست و زن مظهر پذیرش و پرورش دهندگی یاد جمله ای از شهید سید رضا پاکنژاد افتادم. مضمونا این طور بود که مرد با ازدواج به کمال میرسه و زن با مادر شدن.
چند وقت پیش تر در مورد صفات زنانه و مردانه فکر می کردم. غرور و تکبر مردانه و خودخواهی و حسادت زنانه. اینجا
 
نمی دونم این ارتباط هایی که ازش نوشتم درسته یا نه. در مورد این جمله ی دکتر پاکنژاد توضیحی دارید شما؟
سلام برادر بزرگوار و اندیشمندم
ممنون بابت سوال خوبتون
اجازه بدید از انتها به ابتدای نظر شما برسیم
چیزی که مد نظرتونه درسته اما نحوه پردازشش رو باید درست کنید
در مورد مرد به غرور و تکبر اشاره کردید و در مورد زن به خودخواهی و حسادت... اینا همه رذیله هست... رذایل فطری نیست... خدا در وجود نه مرد و نه زن رذیله قرار نداد که بخواد مبنای بحثی بشه... باید مبنای بحث رو از این رذایل به خصوصیات فطری انتقال بدیم... تا بشه یک بحث علمی...
در وجود زن اسم جمال خدا غالب هست (ممکنه زنی زیبا هم نباشه اما اسم جمال خدا در اون عیان هست بلاخره صدای زن ، خلق و خوی زن ، جسم زن همه تجلی جمال هست)
در وجود مرد هم اسم جلال خدا غالب هست. اساس فطرتشون بر این دو اسم هست..
اقتضاء جمال و جمیل بودن بر آشکارگی و جلوه گری هست... بر عکس زشتی که همیشه سعی در پنهان شدن داره. زن تجلی اسم جمال خداست پس ذاتا دوست داره جلوه گری کنه و دیده بشه و مورد تحسین و محبت واقع بشه... اسلام برای این میل ذاتی دستور العمل و برنامه داده... چون اگر تجلی از اعتدال خارج بشه موجب فساد هست... قرآن تجلی جان پیامبر بود... شما ببینید چند سوره داره؟ 114 تا ... 114 عدد اسم "جامع" خداست. همیشه اعتدال مطلق وقتی ممکنه که جامعیتی در کار باشه... قرآن تجلی اسم جامع هست یعنی پیامبر در تجلی جان خودش به اعتدال محض بود... چون تجلی جان پیامبر که توسط وحی اتفاق می افته (قرآن) به اعتدال محض هست لذا قرآن ماندگار هست...
حالا زن هم که تجلی جمال خداست برای جلوه گری اش باید دنبال مسئله اعتدال باشه...این جلوه گری اگر بر مبنای اعتدال باشه (یعنی جلوی محارم باشه) دیگه اسم خودخواهی روش نمیذاریم... اگر انتظار داشت همسرش فقط به او توجه داشته باشه و فقط محو جمال او باشه اسم حسادت روش نمیذاریم... چون اینها اقتضاء ذاتش هست... و ذاتش هم بر اساس حکمتی پایه ریزی شده... و خلق شده...
در مرد هم همینطوره... اسم جلال اقتضائاتی داره... اقتدار و هیبت از اقتضائاتش هست... اگر این اقتدار و هیبت در چهارچوب اعتدالی که اسلام تعیین کرد باشه اسمش تکبر نیست اسم غرور به معنای مذموم نیست... اما اگر از اعتدال خارج شد میشه همون اسمهایی که شما روش گذاشتید...
حالا مظهر این دو اسم جمال و جلال وقتی با هم ازدواج میکنن به اون اعتدال میرسن... یعنی هم زن در تجلی اسم جمالش و هم مرد در اقتضائات اسم جلال خدا به اعتدال میرسه... یعنی بسترش فراهم میشه... اما قبل از ازدواج بسترش براشون فراهم نیست... تجلیات اسم جمال خیلی گسترده هست... بسیاری از این تجلیات فقط با وجود همسر ممکن هست نه هیچ محارم دیگه ای... اگر برای غیر همسرش تجلی بده دیگه در چهارچوب اعتدال نیست... لذا موجب سقوط روحانی اش میشه...
اما در مورد فرمایش شهید:
ایشون مصداق رو بیان فرمودن... مصداق درستی هم هست... اما اجازه بدید ما اصل و مبنا رو بیان کنیم که بحث علمی تر بشه. کمال یعنی انسان استعدادهای خدادادیش رو به فعلیت برسونه دختر یک مادر بالقوه هست... این موهبتی هست که خدا در درونش قرار داد... وقتی این استعداد به فعلیت میرسه این زن داره به اون کمالش نزدیک میشه... البته تمام موهبتهای الهی به شرطی که با اعتدال قرین بشه انسان رو به کمال میرسونه. اعتدال رو هم باید در احکام دین و اخلاقیات جست.
پس مادر شدن یک استعدادی هست در دختر که وقتی با ازدواج به فعلیت میرسه ایشون رو به سمت کمالی که شایسته اش هست سوق میده...
و البته به نظر من مرد علاوه بر ازدواج با پدر شدن هم به کمال میرسه... چون پدر و مادر شدن یک مقام هست... ولو در ظاهر هم باشه... اما مقام هست... متاهلی که پدر هست با متاهلی که پدر نشد فرق داره... پدر بودن یک مقام هست... برای همین احترام به پدر و مادر اینقدر در قرآن تاکید شد... بحث اعتباریات که نیست... بحث تکوینیات هست... چون پدر و مادر شدن یک مقام هست... قرآن به فرزندان دستور میده به این مقام احترام بذارید... مقام والایی هم هست...
چون مسئله وفق در ازدواج و بعد در فرزند دار شدن خودش رو نشون میده... تا انسانی به حقیقت وفق نرسه  به کمالات لایق انسانی خودش نمی رسه... البته این به این معنی نیست که راه کمال برای مجردها بسته هست... نه.. اونها هم در مسیر کمالشون حتما باید مسئله وفق رو بفهمن و خودشون رو وارد این عرصه بکنن ولو در عالم مجردی...
یک زن و مرد با ازدواجشون وارد امور فراوانی میشن که اگر بخوان در اون امور راه صلاح رو در پیش بگیرن باید وارد وفق بشن... اولین چیزش اقتضائات اسم جمال و اسم جلال هست که اگر مسئله وفق مطرح نشه این اقتضائات همدیگر رو بر نمی تابن... جلال تمایل به سکوت دراه و جمال تمایل به بیان... این اولین تضاد... ازدواج بنا داره سکوت و بیان رو با هم در یک جا جمع کنه و با هم متحدشون کنه... و این جز با وفق ممکن نیست... و انسان چون خلیفة الله هست و خدا هم هم مضل هست هم هادی... (اسماء متضاد داره) انسان هم باید جمع بین اضداد بشه تا به مقام انسانیش برسه... و جامع اضداد شدن جز با وفق ممکن نیست...
حالا وقتی فرزند دار شدن... نه تنها خودشون باید مسئله وفق رو عمیق تر و جدی تر در خودشون پیاده کنن بلکه باید در بین فرزندان هم وفق ایجاد کنن... این فقط مال مقام پدر و مادر هست... پدر و مادر نه تنها خودشون رو وفق میدن بلکه باید در بین اعضای خانواده خودشون هم وفق ایجاد کنن... این ایجاد کردن وفق در دیگران مال مقام پدر و مادر هست
لذا میبینید همین پدر و مادر اصراری ندارن بین بچه های همسایه وفق ایجاد کنن... چون اونجا مقام پدر و مادری رو ندارن...
الان رهبر رو ببینید... چقدر حرف از اتحاد بین مردم با مردم و مردم با دولت و دولت با مردم دارن؟!!!.. چون ایشون الان پدر امت هستن... وقتی در مقام پدر باشید نمی تونید بین اعضای خانواده ات وفق برقرار نکنید... نمیشه جمع انسانی ای وجود داشته باشه و مسئله وفق در اون جمع مطرح نباشه... حتی برای اینکه اون اون بچه ای که ناهنجار هست رو به مسیر حق بیارید باید در بین اون جمع وفق باشه و اون بچه اگر خواهان خوبیها باشه به واسطه همین وفق به مسیر درست برمیگرده... اگر هم خواهان خوبی نباشه خود پدر ایشون رو مجازات میکنه... منتها باید یه مهلت برگشت به این فرزند ناهنجار بده... باید حجت رو بر این فرزند تموم کنه... توی این مدت باید مسئله وفق وجود داشته باشه...
لذا ازدواج و فرزند دار شدن هم برای مرد و هم برای زن کمال هست... به شرط اعتدال...
این چیزی هست که من از فرمایش شهید فهمیدم... شاید مطلب دیگری در ذهن ایشون باشه که من بهش راه نبردم...
ممنون از شما که سبب خیری شدید در این بحث...
خدا خیرتون بده