چند سالی میشه که موقع مدرسه ها، تو مسجد محل کلاس رفع اشکال درسی گذاشته شده....از اول دبستان بگیر تا دانشگاه....

تعداد متغیره...اولش بچه ها شلوغ می کنند اما کم کم خودشون میشن یه پا معلم...کافیه فقط بتونی مدیریت کنی...بزرگترها به کوچکترها کمک می کنند...درس خوان ها به بچه های ضعیف تر ....خلاصه که نشاط خوبی به راهه...

از اون طرف کلاس تو مسجد برگزار میشه...یعنی مسجد به تمام معنا سنگره....

بگذریم...

جمعه ی همین هفته بود که یکی از بچه ها گفت معلممون گفته باید یکی از درس های تاریخ را کنفرانس بدم..گفتم خب باشه...آخر ساعت همه میشینیم و تو بیا کنفرانس بده تا تمرین کرده باشی...یهو دیدم رنگش پرید! گفت آخه کنفرانس خیلی سخته! خنده ام گرفت...گفتم کلاس چندمی؟....هشتم بود...

گفتم ببین پسر خوب از حالا اگه بخوای واسه یه کنفرانس ساده اون هم از دو صفحه تاریخ (واقعا دو صفحه بود) اینطوری وحشت کنی پس دانشگاه را چی کار می کنی؟


خلاصه گفتن ما همان و سوال پرسیدن بچه ها همان.....

-راست میگن تو دانشگاه همه با هم دوست میشن؟ دختر و پسر؟

-ببخشید چطوری تو دانشگاه کتابهای به اون بزرگی را می خونند؟...اون هم تو نصف سال...

-اینکه چیزی نیست....معلمشون! میاد سر کلاس میگه الان ازتون امتحان می گیرم(دلسوزی بچه ها واسه قشر دانشجو با آخ آخ گفتن هاشون)

-اجازه!دانشگاهی هم داریم که فقط برای دخترها باشه یا فقط برای پسرها؟

-ببخشید زنگ تفریح هم دارند؟

.....


بچه ها خودشون سوال می پرسیدند و خودشون جواب می دادند .....و من به یاد خاطرات دوران دانشجویی لبخند می زدم....

چه بچگی هایی می کردیم به خیال اینکه کسی متوجه ترم یکی بودن ما نمیشه! ...بعدها دیدم ترم یکی بودن از دور مشخصه(لبخند)


چه تجربه هایی که به دست نیاوردیم...تلخ و شیرین....ولی همه بی غل و غش....

یادش به خیر....


روز دانشجو را پیشاپیش به همه دانشجویان صمیمانه تبریک میگم