واقعا چه کسی میتونه تعریف جامعی از "قلب" داشته باشه؟
آیا قلبی که فرمودن حرم خدا هست همون جسم کذایی هست که در سمت چپ قفسه سینه قرار داره؟
آیا همون عواطف و احساسات انسان هست؟ 
امام صادق فرمودند : القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله
" دل حرم خداست و حرم خدا به غیر از با خدا تسکین نمی یابد "
به ریشه کلمه فارسیش"دل" دقت نکردم اما "قلب" معنی زیبایی داره  یعنی حقیقتی که دائم در انقلاب هست در حرکت هست در حال شدن هست...
و فرمودن همچین بستری که دائم در حال سیلان و شدن هست حرم الهی هست... وقتی میگیم قلب حقیقتی هست که دائم در حال شدن هست سوال پیش میاد : در حال شدن به چه چیزی؟
این آیه به ذهنم میرسه : انی جاعل فی الارض خلیفه... یعنی قلب ذاتا سکون نداره تا به فنای فی الله و بقای بالله برسه...
قلب ذاتا در حرکته... این ما انسانها هستیم که بهش جهت میدیم... 
جالبه که فرمودن سکونت و آرام و تسکین نداره  جز با خدا (فلا تسکن حرم الله غیر الله) یعنی این حرکت ذاتی که ما اسمش رو قلب میذاریم در هیچ حدی وقوف نمی کنه تا به الله برسه... اونجا آروم میگیره... سکینه میشه... ساکن میشه... و اون سکونت به معنای راکد شدن نیست که بحث خودش رو داره 


یعنی این قلب ذاتش طوری هست که اگر همسر و فرزند رو هم دوست داره چون همسر و فرزند عیال الله و امانت الله هستن دوستشون داره اگر والدین رو دوست داره چون الله فرموده وبوالدین احسانا ... یعنی اگر چیزی برای قلب طوری موضوعیت پیدا کنه که دغدغه ای بزرگتر از خدا براش پدید بیاره اون چیز مزاج قلب رو بهم میزنه و روح رو تیره میکنه... حتی اگه همسر باشه...

قلب همچین حقیقت سیال و روانی و بدون توقفی هست به سمت اصل خودش که الله باشه...
اونوقت فرمودند : الله فی منکسر القلوب...
چرا؟... چرا خدا در حرکت و شدنی (حقیقت قلب شدن و حرکته) هست که درش انکسار و شکستگی پدید اومده باشه؟
نظر من اینه: چون خدا ذاتا غنی و مقتدر و بی نیاز هست...
اما خلق ذاتا فقیر و ضعیف و محتاج هست
و تا مادامی که این انکسار و شکستگی در قلب مخلوق پیش نیاد با ذات فقر و ضعف و محتاج بودن خودش تطبیق نداره...
تو گویی هنوز رگه هایی از تکبر و بی نیازی درش وجود داره... هر چند در فهم خودش اقرار داشته باشه فقیر هست اما این فقیر بودن باید در همه وجودش تجلی داشته باشه اون فهم مجاز هست اما این دلشکستگی حقیقت...
پس انتظار نداشته باشیم کسی دلمون رو نشکنه... دلی که نشکنه قرب رو تجربه نخواهد کرد
اصلا اقتضاء خلق بودن شکستگی قلب و مضطر بودن هست... اگر ما دل شکسته نداریم یقین بدونیم هنوز راه داریم تا عبد واقعی بشیم... 
اگر واقعا خواهان حق هستیم منتظر دل شکستگی و اضطرار باشیم... 
نظام هستی مامور هست به دلشکستگی و مضطر کردن اهل الله
آی بزرگواری که روزیت نشد بری کربلا... اصلا این همه سال بردنت کربلا و ازت دلبری کردن تا یه همچین روزی بتونن با نبردنت دلت رو بشکنن و خدا رو در قلبت اسکان بدن...
الله فی منکسر القلوب... 
انسانها قرار با تمام اعمال حسنه و جهاد اکبری که میکنن به اینجا برسن که مضطر بشن... شکسته دل بشن...