به یاد مرگ بودن دل را زنده نگه میدارد

فخر رازى یکى از علماى معروف اهل تسنن مى گوید: یکى از بزرگان و وارستگان را دیدم ، مى گفت : شخصى را دیدم یخ مى فروخت ، و مکرر فریاد مى زد:

ارحموا من یذوب رأ س ماله :

به کسى که سرمایه اش ذوب مى شود رحم کنید پیش خود که انسان این است 


معنى سخن خداوند در سوره عصر که :
والعصر ان الانسان لفى خسر: 

سوگند به عصر که انسان در کاست و زیان است .
آیا انسانى که از عمرش ، روز به روز مى کاهد و در برابر آن ، کسب فضایل نمى نماید، مانند یخى است که آب مى شود و هیچ مى گردد.

چنانکه حضرت على (ع ) مى فرماید: 

انه لیس لا نفسکم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الا بها:

بدانید که جان شما بهائى جز بهشت ندارد، پس به کمتر از آن نفروشید.


سلام دوستای گلم

راستش چند هفته پیش یکی ازخانم هایی که با کاروان ما جمکران میاد { (: یا بالعکس} از من 3 سوال پرسید...

1-بالاترین نعمت خدا چیست؟

2-بهترین دوست ما در دنیا و آخرت کیست؟

3-پل صراط چیست؟

جواب سوال اول: من هم که الا ماشاالله محقق خوبی هستم فردا روز شروع کردم از این و اون سوال کردن... تو اینترنت هم از چندین آخوند آنلاین (در رشته ها و زمینه های دینی مختلف) این سوال رو پرسیدم...

یکمم تو معانی قران مثلا سوره ی انعام جستجو کردم... خودم به شخصه فکر میکردم که بالاترین نعمت تو دنیا اینه که خدا ازت راضی باشه

دقیق خاطرم نیست اما فکر میکنم تو قران هم به این اشاره شد.

این آخوندهای آنلاین هم بما پاسخ دقیقی ندادند اما کلی گفتن بالاترین نعمت ولایت هست که رضایت خدارو هم شامل میشه!

دو هفته بعد که اون خانم رو دیدم پاسخ رو بهشون گفتم.

ایشون از چند خانم دیگه هم همین سوال رو کردند. هرکسی یه چیزی گفت:

سلامتی

پدرمادر

شیعه ی علی بودن

داشتن عقل سالم و....

ایشون به هرکدوم جواب یکسان میدادن و میگفتن: اگه خدا به یکی(عقل و سلامتی و ...) نداده باشه یعنی اون بالاترین نعمت رو نداده؟؟؟

گفتن نعمتیه که به همه بلا استثناء داده!!

هیچکس نتونست جواب بده تا اینکه خودشون گفتند: عُمـــــــــــــــــــــــــر

بعدش شروع کردن به نوضیح داستان:

روز یپیامبر توی مسجد از یاران و اصحاب خودشون همین سوال رو میپرسند: اون ها هم همه نظرات متفاوتی دادند مثل شماها, تا اینکه حضرت علی (ع) واردمسجد میشه.

رسول خدا روبه ایشون میکنند و سوال رو از ایشان میپرسن.

امام علی (ع) همین پاسخ رو میدهند.

 عمر

استاد ادامه دادند که: روزی یکی از بزرگان از کنار قبرستانی (در شهردیگر) رد میشد وقتی به چند تا از سنگ قبر ها نگاه کرد دید جلوی سن(عمر)

 اموات عددای بسیار کوچکی هست مثلا یکی 2سال یکی 3 سال همه تو این رنج بود...

 از یکی که تو قبرستون بود پرسید چرا تواین شهر همه انقدر زود فوت کردند

جواب شنید: در اینجا هرکسی قبل از مرگش مقدار عمر مفیدی رو که داشته میگه و ما طبق اون سنشون رو مینویسیم.

اینها هرکدوم ممکن است سن های بالایی داشته باشند اما عمر مفید مثلا فلانی در شصت سال فقط و فقط سه سال بود..

خلاصه فکرخیلی جالبی هست...

هشدار

ثانیه ها داره میگذره!

ایا این ثانیه که گذشت مفید بود؟

چند سال ما عمر مفید داریم؟ چند هفته؟ چند روز؟ چند ساعت؟ چند دقیقه؟ و یا حتی بهتره بپرسم چند ثانیه هان؟ واقعا چقدر ما لحظاتمون رو مفید وهدفمند پیش میبریم...

حتی ثانیه ها هم با ارزشند.

منی که الان دارم دقیقه ها تایپ میکنم تا این مطلب رو بنویسم اگه سودمند نباشه اگه خوب نباشه اگه با خوندن این مطلب تکونی بخودمون ندیم واقعا ثانیه هایی رو از دست دادم که دیگه برنمیگرده... 


پی نوشت:

من خوب نمیویسم یا شاید چون زیاد دست به قلم نشدم خوب نمینویسم.اما اخلاق بدی که دارم هرچیزی که به ذهنم بیاد بدون فکر تایپ میکنم( و اینگونه است که عمر بیهوده میشود (:  )

نمیدونم الان جزو عمر مفیدم به حساب میاد یا نه!

میشه شما راهنماییم کنید که الان این ثانیه ها مفیـــــــــــــــــــــــــد بودن یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟


راستی این بنده خدایی که این داستان و روایت رو گفتند قرار شد بهم اطلاع بدن تا من هم با سند این حرف رو بهتون بزنم که متاسفانه هنوز بهم نگفتن. 
اما در هرصورت به نظر خودم شاید تلنگری باشه برای اول خودم بعدش بقیه
این شد که نوشتم... (:

ادامه دارد ...