می گفت یادمه بچه که بودیم خیلی رفت و آمدمون زیاد بود...بزرگتر که شدیم کمتر شد!!

گفتم چرا؟

گفت بهتر!! راستش را بخوای ما نرفتیم که بقیه هم نیان!!

حالا دیگه فقط با فامیل درجه یک رفت و آمد داریم...

گفتم عجب...اما شنیدی که اسلام توصیه کرده به صله ی رحم...و چقدر هم خیر و برکت که در این کار نیکو وجود داره...

گفت بله می دونم...خب ما هم صله ی رحم را انجام میدیم دیگه...

خنده ام گرفت..

یاد حرف یه بزرگی افتادم که می گفت صله ی رحم یعنی تو با فرزندان مادرت، مادر بزرگت، مادر مادربزرگت و مادرِ مادرِ مادر بزرگت رفت و آمد داشته باشی....یعنی کل فامیل دیگه...

حالا هی بشین درجه بندی کن و بگو به کی سر بزنم، به کی سر نزم؟!!

تازه اون هم فقط سر زدنی که ختم میشه به نمک طرف را خوردن و نمکدون آبروش را شکستن که دیدی غذاشون چقدر ساده بود؟!! فرششون دست بافت نبود؟!! نون ندارند بخورند، بچه شون را می فرستند دانشگاه!! و ....


یادت نره پیامبر هم در ابتدای رسالتش، اولین کسانی را که دعوت کرد به راه اسلام، فامیلش بودند....

و چقدر توصیه شده که مشکل دیگری را حل کنی، خصوصا اینکه فامیلت باشه...

و الی ماشاء الله....



یکی از رفقا می گفت رفتیم منزل یکی از اقوام برای عید دیدنی...تا رسیدیم اونها ظاهرا می خواستند برن جائی...
گفتیم خب پس ما میریم، یه وقت دیگه ان شاء الله خدمت می رسیم...
صاحب خونه ی بنده خدا، هول شده بود گفت نه بابا این حرفها یعنی چه؟...تو رو خدا بفرمائید داخل...هی به این بچه گفتم بجنب!!!{لبخند}