فانوس جزیره

سلام علیکم مومن
کوتاه بود ..
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
ممنونم
به نظر من این کار از زیبا هم زیباتر است
بله اون که صد در صد
ولی خلوت کردن با خودت و شهدا یه چیز دیگه است

عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
ممنونم و همچنین برای شما
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
چوبکاری میکنید ما را ؟
دسته بیل بردار و ما رو بزن و این حرفا رو نزن حاجی
ممنونم و همچنین برای شما بزرگوار
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
چوبکاری میکنید ما را ؟
دسته بیل بردار و ما رو بزن و این حرفا رو نزن حاجی
ممنونم و همچنین برای شما بزرگوار
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
ممنونم
ان‌شاالله
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
کجا ؟
داری تمرین میکنی ؟
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم رزمنده
چطورید مومن ؟

آره والا این مورد دعا رو باید از دست رزمنده و دلاور بکنم دائم (لبخند)

اتفاقا ما هم یه مورد داشتیم امسال اینجوری ،‌ ولی خوب وسیله هاش رو آورده بود ولی ثبت نام نکرده بود ، منم بهش گفتم هرجا راننده پیاده ات کرد پای خودته ها (گفت باشه)
دیگه اومد و راننده هم بهش گیر داده بود
ما هم گفتیم به راننده که توی این اتوبوس جا داریم ولی میخواد پیش بچه ها باشه
حالا من خودم صندلی نداشتم و از شانس زد کمک راننده نیومد و من جای کمک راننده جلوی اتوبوس نشستم و با راننده صحبت میکردم
ولی خوب گاهی میرفتیم جای محمد امین هم مینشستیم

عجب اتفاقی افتاده برات مومن
ما هم کلی خندیدیم الان

فکر کنم شما هم باید از اون دعا روزی یه بار بخونی (لبخند) غلط املایی و اشتباه را میگم

ایشاالله

ممنونم
عاقبت شما هم بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم برادر
چطوری مومن
خوب ما رو رها کردی ها
چوبکاری میکنی ما رو مومن ؟

اما اگه توی میدون جنگ هم نری جنگ رو یاد نمیگیری ،‌ اگه شمشیر دستت گرفتی و اومدی چندتا ضربه زدی ،‌ شمشیر زدن یاد میگیری وگرنه که چیزی یاد نمیگیری
حالا اگه توی میدون با نفس مبارزه کنی مهمه وگرنه که در کنار و گوشه نشینی کاری نداره
یه داستانی رو شنیده بودم قدیم به این قرار
دوتا برادر بودن یکیشون رفت توی بیابان و زهد پیشه کرد و چند سال شهر نیامد
برادر دیگه توی شهر یه طلا فروشی زد و کار کرد
برادر زاهد بعد چند سال اومد شهر و اومد پیش برادرش درب مغازه ،‌ کاری برای برادر طلا فروش پیش اومد که باید مغازه را ترک میکرد ،‌ مغازه را سپرد به برادر و رفت
در همین حین یه خانمی اومد برای دیدن طلا و دل زاهد را برد
همین که دلش رفت ،‌ یه سبد آب که به سقف مغازه بود آبش ریخت روی سر زاهد
برادر که برگشت متوجه داستان شد
به برادر زاهد گفت من اینجا این چند سال توی این سبد آب نگه داشتم که هر وقت دل از کفم رفت اینطور شود و نگه داشتم ،‌ اما تو با این همه زهد و تنهایی نتونستی چند دقیقه

حالا داستان ما و شما است مومن
البته همونطور که میدونید ما شما رو قلبا دوست داریم و باهم رفیق شدیم و دوست داریم که همچنان اینجا بنویسید ولی خوب اختیار دست شما است . ترک محیط به نظرم چیزی رو درست نمیکنه و خالی کردن میدان است ،‌ باید ایستاد ، مبارزه کرد و با نفس جنگید تا پیروز شد و قوی شد ...
ماها باید مثل آچار فرانسه باشیم برادر
باچرخوندن یه مارپیچ به همه مهره ها بخوریم ، تک بعدی بودن خوب نیست.
این که میفرمائید اثر خوب ، بله به برکت حضور دوستان من خودم که خیلی استفاده کردم ،‌ چند بار هم تصمیم گرفته بودم که اینجا رو تعطیل کنم که به خاطر همین مسائل کنسل شد کارم
ولی باید ماند ،‌ مبارزه کرد ، یاد گرفت و عمل کرد

نمیدونم خودتون صاحب کمال هستید مومن و بهتر از ما میدونید
هر طور خودتون میدونید عمل کنید
رفاقت ما که در هر صورت پابرجاست و اینجا که میاید حالا اگر هم تصمیم گرفتید که ننویسید
ما یه ماه دیگه میخوایم بیایم محل شما برای مراسم های هر ساله (لبخند)

عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

آری

سلام علیکم مومن
تشکر ،‌ زحمت نمیدیم
از قدیم یه چیزی گفتن که ما دقیقش رو خاطرمون نیست ولی فکر کنم این بود که در مثال جای مناقشه نیست
بله من همه میدونم که شما مصداق این مثال نیستید ولی برای جا افتادن مطلب عرض کردم ،‌ هم برای شما برادر بزرگوارم و هم بقیه دوستان
برای همینم گفتم که ما باید مثل آچار فرانسه باشیم
یعنی توی همه محیط ها فعالیت کنیم ‌، هم مسجد ،  هم مجازی ، هم حقیقی ،  هم بسیج ، هم هیئت و ...
بله قبول دارم که شرایط تغییر می کنه و نمیشه کاریش کرد مومن
ایشاالله که خیر هست و خیر باشه و خیر بشه
حالا اینطور نباشه که دیگه نیاید حالا که نویسنده نیستید (لبخند)
ما قبل از نویسنده بودن و خواننده بودن برادر هستیم و رفیق
امیدوارم از مثالم ناراحت نشده باشید

دلاور هم که از رفقا شماست یه شعر برات سروده (لبخند) خالی از لطف نیست

حلال کن ما رو رفیق

یه شب سوار یه ماشینی شدم (قبل از عید بود) که برم محل کار ، راننده شروع کرد درد دل کردن و حرف زدن برای ما ،‌ آدم مذهبی بود و بچه کاشان ،‌ کلی حرف زد ، دل پری داشت و کلی مشکلات و میگفت که اومده تهران کار کنه چون توی کاشان همه میشناسنش و امکان کارکردن با ماشین رو نداره ،‌ میگفت میرم توی امام زاده های کاشان و نماز حاجت میخونم ،‌ میگفت توی همه امام زاده های کاشان رفتم ، اسم یه امامزاده رو آوردم توی کاشان نمیشناخت بنده خدا ، گفت برگردم کاشان میرم حتما
آدم جالبی بود ...
و اونجا متوجه شدم که برای چی یه رگ بارون زد و من نتونستم با موتور بیام محل کار ،‌ اون شب موتور رو گذاشتم منزل یکی از بچه ها و با ماشین راهی شدم ولی کمی که رفتم همه جا خشک بود و فقط همون منطقه بارونی
و این اتفاق افتاد که گره ای باز بشه
هیچ کار خدا بی حکمت نیست


عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
شعرها خیلی جالب بود
نوشتم برای برادر صالح که بخونه حتما
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم مومن
بله دعا دسته جمعی بیشتر امید به اجابتش هست (لبخند)

شکر خدا
این مومن تصمیمش رو گرفته دیگه نمیشه مثل این که تغییرش داد

عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

سلام علیکم
بسیار به ایشون اصرار شد که نروند ولی تصمیم گرفته اند
متن برای ایشان ارسال می شود