صبح که داری میری همه چی خوب و خوش!..امن و امان!!
شب که میای........... اِ  فرش کو؟!


-ای بابا، شامپو فرش هم کار را حل می کرد..

-نه آخرش لای تار و پود فرش که تمیز نمیشه...شاید ظاهرش را بشه با شامپو فرش تمیز کرد اما باطنش را هرگز....

-آخه تو این سرمای زمستون، فرش شستن برای چی آخه؟

-عوضش عید که بیاد همه جا تمیزه

-این همه خودتون را آزار میدید و خونه تکونی می کنید که چهار روز عید را کیف کنید؟!

-آخه قشنگی عید به همون خونه تکونی ش و چند روز اولشه وگرنه بعدش دیگه تکراری میشه...اینکه قبلش کلی به تکاپو می افتی لذت بخشه..

-حالا نمیشه یه طوری خونه تکونی کنید که هم خونه تمیز بشه و هم ما به سختی نیفتیم؟

- چرا میشه اما اون موقع دیگه با تمیزکاری معمولی فرقی نداره که...اونو دیگه بهش نمی گن خونه تکونی، میگن تمیزکاری...

-عجب...ما هر چی میگیم شما یه چیز دیگه جواب میدیدها...

-حالا موقع عید که شد می بینی وقتی خونه تمیز باشه چقدر کیف می کنی...همه ی خستگی خونه تکونی همون لحظه ی سال تحویل از تنت خارج میشه...


تفکر نوشت:

حواست به خونه تکونی اصلی هم باشه...قدافلح من زکاها...

میشه با چهارتا عمل نیک هم، ظاهرت را نیکو کنی، اما باطنت تمیز نمیشه...آلودگی در تار و پود وجودت باقی می مونه...

دنیا، محل راحت طلبی نیست...گرچه میشه راحت طلب هم بود...اما قد افلح من زکاها...

هر چقدر هم سختی بکشی، همون لحظه تحول-بخون مرگ-، خستگی ش از تنت خارج میشه...تازه آرزو می کنی کاش بیشتر تزکیه نفس داشتم....

قشنگی عقبی، به سختی های دنیاست...

تلاش تو برای از فرش به عرش رسیدنه که زیباست وگرنه خود عرش که زیبائیش همیشگیه...