فانوس جزیره

سلام

شما هم خیلی خوب مینویسید... بی تعارف...

دردی است در دل ما درمان نمی پذیرد

حقا که این معما، شرح و بیان ندارد...

ای بابا...

ای بابا...

ای بابا...

خیلی چسبید حافظ

یا علی

موفق باشید:)

سلام مومن.جزاکم الله خیرا

به به چه تحویل بازاریه

ببخشیدا ولی به نظر من خیلی شلوغ شده وبلاگ انقدر همه تند تند مطلب میذارید آدم فرصت نمیکنه بخونه و تامل کنه
فقط سریع میخونیم و میره
به نظر من مطلبی تاثیر گذاره که یکم ازروش بگذره
مخاطب تا این مطلب و هلاجی نکرده سریع مطلب بعدی
هدف ماها از نوشتن مطالب خودنمایی نیست که
هدف قربه الی الله
یا ابو تراب

سلام
طاعات همه قبول...
چه خبره به به ...جای ماخالی همه تعریف میکنن.. پس ماچی؟؟
یکی هم از ماتعرف کنه اخه....{لبخند}
شوخی کردم جدی نگیرید...
خلاصه ماکه از اینجا کمال استفاده رو میبریم..
به کابر طلبه عاشقم عرض کنم که...هرروز یه مطلب گذاشته میشه خوب...
بعداعصرعصرارتباطات و سرغته قشنگیش به همینه که هرروز تاچشمونو باز میکنیم یه مطلب جدید یادمیگیریم...

...بماند

التماس دعا
یاعلی

سرغت=سرعت
آقای رزمنده خودم تکلیف شبمو مینویسم...
یه خط از سرعت قبل از خواب

خوب واسه خودتون و مطلبهای همکار نوشابه باز می کنیدها!!!
:)
ارادت...

دیروز شیطان را دیدم.

در حوالی میدان، بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می فروخت.

مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر می خواستند.

توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص، دروغ و خیانت، جاه طلبی و قدرت.

هر کس چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد. بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی پاره ای از روحشان را.

بعضی ها ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگی شان را.

شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد. حالم را بهم می زد، دلم می خواست همه ی نفرتم را توی صورتش تف کنم.

انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم، نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد، می بینی آدم ها خودشان دور من جمع شده اند.

جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق می کنی. تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می دهد. اینها ساده اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می خورند.

ازشیطان بدم می آمد، حرف هایش اما شیرین بود.

گذاشتم که حرف بزند. و او هی گفت و گفت و گفت.

ساعت ها کنار بساطش نشستم. تا اینکه چشمم به جعبه ای عبادت افتاد که لابه لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم که شده کسی چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.

به خانه آمدم و درِ جعبه ی کوچک عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه ی عبادت از دستم افتاد و غرور، توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم.

دستم را روی قلبم گذاشتم، نبود.

فهمیدم که آن را کنار بساط شیزان جا گذاشته ام. تمام راه را دویدم، تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم.

می خواستم یقه ی نامردش را بگیرم، عبادت دروغی اش را توی سرشش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.

به میدان رسیدم. شیزان اما نبود.

آن وقت نشستم و های های گریه کردم، از ته دل.

اشک هایم که تمام شد، بلند شدم، بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم، که صدائی شنیدم...صدای قلبم را.

پس همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه ی قلبی که پیدا شده بود.

منبع: در سینه ات نهنگی می تپد- عرفان نظرآهاری

ان شا الله همه درک کنیم...

سلام مجدد
آقی رزمنده زیبابود...استفاده کردیم البته آموزنده بود...
چقدر غلط املائی
شیطان دوجا...
درسته..یه جا..
معلوم مشقاتونو نمینویسیدا...

سلام

*بِـــــــــ✿ــــســــــــــمِ الـــــلـــه الــــــ✿ــــرَّحمـــــنِ الــــــرَّحـــــ✿ــــــــیــــــــــــــم*



ســــلام روز مباهله مبارک




خوب هستید انشالله؟



با مطــــــلـــــب    روز مباهله چه روزی است؟   به روزم





منتظر نظراتان درانتهای  مطب  هستیم




التماس دعا

با سلام

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
تصویز قشنگی بود
ان شاالله محرم با معزفتی رو داشته باشیم .

سلام

ای بابا
ای بابا

فصل هندونه گذشته ها!

خدا کنه توفیق عمل داشته باشیم ،وگرنه فردای قیامت خدا بهمون میگه : این همه مطلب هر روز یاد می گرفتی ، پس چرا بهشون عمل نکردی؟؟

تمنای دعا ...

به نام خدا
سلام
فکر کنم اولین بار هست که به وبلاگتون میام

ان شاءالله که همیشه موید باشید

التماس دعا

سلام
من که مفتخرم از آشنایی با این وب و نویسنده‌هاش...
اجرتون با خدا

سلام علیکم مومن
با این تعریف هایی که شما کردید و دیگران فکر کنم باید یه هندوانه فروشی بزنیم (لبخند)
فکرشو بکنید هندوانه فروشی فانوس جزیره
البته شکر خدا نویسنده های خوبی دارند در این فانوس نفت می ریزند و در این جزیره فعالیت می کنند که جای شکر دارد
تنبله من هستم و کسی که عامل نیست ما
ولی خوب یکی از محاسن کار کردن گروهی همین زاویه دید ها است که داریم که شما هم بهش اشاره کردید
اگه یه کوزه بزاریم وسط و همه ما هفت ، هشت نفر بهش نگاه کنیم هر کدوم از یه زاویه دید بهش نگاه می کنیم و زاویه ها متفاوت و برداشت ها هم متفاوت است که هر کسی به یه جایی اش دقت می کنه و یه چیزی برداشت می کنه
حالا خدا کنه که عامل باشیم قبل از نوشتن
عاقبتتون بخیر به حق ابوتراب

حقا که این معما، شرح و بیان ندارد ...

سلام
خواهر خوبم تبلیغاتتون حرف نداره باید به مدیر جزیره بگیم حقوق این ماه شما رو زیاد بدن[لبخند]
عاقبتتون بخیر.

سلام
مطالبتون زیباست.
موفق باشید.