صبح سرد پاییزیتون بخیر و شادی


وقتی زندگی‌ات را مرور میکنی ناانصافی بگی خوشی نبود هر لحظه از زندگی خوشی هست دل خوشی ها زیاد اگر بخوایم متفاوت نگاه کنیم.

 به هر حال سختی ها هم جز زندگی هستن همیشه قرار نیست بمونه در هر دوره ای میان که بهت ی درس بزرگ بدن.

اینم قبول دارم برای هر آدمی متفاوت فکر نکنم کسی پیدا بشه بگه من سختی نداشتم تنها تفاوتش اینکه برای هر آدمی در یک دوره پیش می یاد یکی در کودکی یکی مثل من شاید در آستانه جوانی و یا شاید میانسالی...وقتی غرق در افکارت هستی یاد این شعر از مولانا میوفتی که فرموده:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

.

.

.

کلی سوال تو ذهنت که با خودت میگی قرار بوده کجا باشم قرار بود چی کار کنم اینجا که هستم دقیقا همون جای که باید باشم از این افکار برای خودت ی غم بزرگ یا بهتر بگم یک معمای بزرگ میسازی که میمونن رو دلت و...

ولی به هر حال یکی هست  در  این مواقع که دستش را بندازه  دوره گردنت و در آغوشش بگیره و بهت بگه من  راضیم ازت  الهی که عاقبت بخیر بشی دخترم وقتی به چشماش خیره میشی و این رضایت تو چشماش میبینی یهو تمام اون غم ها  از رو دلت برداشته میشه و با خودت میگی بدم بی راه نیومدی.

 اینکه پدرت ازت راضی یعنی الان روی بلندترین قله جهان ایستادی، موفق ترین آدم رو زمینی

 بریز دور هر چی که ماقبل این بود تو الان جون دوباره گرفتی  گل نرگس....