سر پِرس گرفته بود به پاش و یه لایه از پوستش رفته بود...

پیش خودم گفتم بنده خدا حالا تا چند وقت دستش بند میشه به این زخمه...

دو روز بعد دیدمش...گفتم: "پات چطوره؟"

گفت: "خوب شد!! ایناهاش!!"

دیدم....اصلا انگار نه انگار که با پِرس بریده بوده...سریعا جوش خورده بود و پوست جدید جایگزینش شده بود...

گفت: "من خدا را شکر خوش زخمم...اینطوری نیست که برای یه زخم، کارم لنگ بشه...

گفتم: "خدا را شکر واقعا"


تفکر نوشت:

دشمن نشست فکر کرد تا ببینه چیکار کنه که یه زخم کاری!! بزنه به ما....فکرش را هم پیاده کرد...اما ما خدا را شکر خوش زخمیم...

حالا بماند که خدا، دشمنان را از احمق ها قرار می ده که صاف تو محرم، دست به اقدام می زنند...



پی نوشت:

تو فیلم ها دیدی طرف تلگراف می خواست بفرسته چیکار می کرد؟... یه جمله می خوند و بعد می گفت: "نقطه"...

احتمالا به تعداد جملات و کلمات و اینها هم باید پول می داده دیگه...برای همین معمولا خیلی مختصر و مفید می نوشتند...

حالا حکایت ماست:

اینترنت، نفتی شده است.(نقطه)

تلفن همراه، از همراهی انصراف داده است.(نقطه)


خلاصه که تحریم!! مجازی شدیم در حد لالیگا(لبخند) هی افتان و خیزان میام مطلب می خونم و وسط کار ناگهان همه چی میره رو هوا!! به همین خاطر از همه بزرگواران، پیشاپیش عذرخواهی می کنم...