کربلا ما را به سوی خود فرا می‌خواند و ارواح مشتاق ما بی‌تابانه، همچون کبوتران حرم، به‌ سوی کربلا بال می‌گشایند. بار دیگر صدای «هل من ناصر» امام عشق در دل تاریخ بلند است و این بار حضور امت به‌راستی شگفت‌آور است. هر آن‌کس در هر زمان و در هر جا به این صلا لبیک گوید کربلایی است و کربلا میزان عشق است و اهل ا را از اغیار جدا می‌کند...


چه روزگار شگفتی! بگذار اغیار هرگز در نیابند که این‌همه در کام ما چه شیرین است. بگذار اغیار هرگز در نیابند که این قلب‌های ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و سر ما در هوای کدامین یار خود را از پا نمی‌شناسد.

بگذار اغیار در نیابند. آینده در کف این بچه‌هایی است که از پشت میله‌های مهد کودک، همراه با راهیان کربلا، شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» سر می‌دهند.


بگذار اغیار هرگز در نیابند و فردای روشن ما را در حضور امروز بچه‌های ما نبینند. بچه‌های ما امروز در تظاهرات و هیئت‌ها و روضه‌خوانی‌ها بزرگ می‌شوند و شیر مادر را مخلوط با اشک‌های حسینی می‌مکند و عشق حسین (ع) با جانشان آمیخته می‌گردد و آینده‌ی انقلاب را تا فرداهای دور و حکومت جهانی عدل در سراسر کره‌ی زمین استمرار می‌بخشند.


بگذار دشمن خود را بفریبد و از پیوند تاریخی ما با عاشورا غافل بماند. اگر امام تنها نماند اسلام هم پیروز خواهد شد، و ما اهل کوفه نیستیم که امام را تنها بگذاریم.


بگذار دشمن هرگز در نیابد آینده در کف آن حزب‌اللهی کوچکی است که کفن «هیهات منا الذله» در بر کرده است و قلک پس‌اندازش را چون نارنجکی به قلب دشمن می‌کوبد.


بگذار دشمن خود را بفریبد و در انتظار از پا نشستن ما باشد. آینده از آنِ فرزندان ماست ...

شهید آوینی

**************************************

سیم خاردار 75 : آنچه نباید می گفتم ، گفتم .

امان از دست این زبان ... کاش موقع عصبانیت بیشتر صبوری می کردیم ...


البته گاهی اوقات ماها با بداخلاقی صحبت نمی کنیم فقط  به موقعیتمون توجه نمی کنیم و در نظر نمیگیریم که اگه بعضی جاهاحرفمون رو نزنیم خیلی بهتره ... به قول معروف جز راست نباید گفت ، هر راست نشاید گفت ...


**********************************************

دلتنگی نوشت : 

چقدر دلم برای اینجا و نوشتن توی وبلاگ تنگ شده بود ...

بعد از حدود یک سال دوباره تصمیم گرفتم شروع به نوشتن کنم ، چقدر بین قدم 74 و 75 فاصله افتاد و درجا زدم ...وای خدای من !! یا کریم الصفح ...

این مدت واقعا خلأ ننوشتن رو توی زندگیم حس کردم و فهمیدم که فاصله گرفتن از دغدغه هام دلگیرم کرده هرچند شاید دغدغه مهمتری بهم محوّل شده اما قدرش رو نمیدونم ...

برام دعا کنید که سخت محتاجم ...