وبلاگی گروهی

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

زیتون تازه ...

دو تا زیتون تازه داشتم روی میز ، یکی همکاران وارد اتاق شد و گفت گوجه سبزهِ ، گفتم بخور یکیشو ببین چیه ... گذاشت تو دهنشو شروع کرد به جویدن ، یهو رنگش عوض شد از تلخی و ... گفت دهنم گس شد و مثل زهر مار بود این چی بود دیگه ؟...

وقتی رفت بیرون اون یکیشو خودم خوردم ... برای اینکه بهش داده بودم خودمو تنبیه کردم .. تا یه مدت دهنم گس بود و یه جوری بود ... پیش خودم گفتم اینجوریم خوبه ها آدم هر حرفی میخواد بزنه یه جوری اول دهنشو مزه مزه میکنه و فکر میکنه که خوبه یا بد این حرفی که میخواد بزنه و همش بهم یاد آوری میکنه ...

کمی یاد خدا .. ای مهربون هرکاری میکنم به روم نمیاری و میفهمم که امید داری که برگردم به سوی تو ..

رجاء از خودتو تو دلم قطع نکن ...

صبح این شعر ناخود آگاه اومد توی ذهنم :

شکسته بال تر از من میان مرغان نیست

دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است

وکلی زمزمه .. اوستاموون میخوند .. خدا خیرش بده ..

جهت تعجیل در فرج امام زمان (عج) 14 صلوات با عجل فرجهم میهمان کنید وبلاگ را

۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۳ ۶۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

یاللارباب ...

فرقی نمی کند در کجای قرن چندم ایستاده باشم!

مهم این است که من همچنان رعیتم و تو اربابی

یا سیدناالغریب

443413_202.jpg

امروز همه به عرفه میروند و اما یک نفر اهل و عیال و یارانش را جمع کرد و...

فردا روزعید قربان است میداند چه میکند چه برای قربانی کردن آماده میکند ...



عرفه.ن : خیلی التماس دعا ویژه دارم از همه عزیزانی که برای دعای عرفه و روز بندگی میروند ، خدا میدونه که چند روزه حال دلم اصلا خوب نیست و خیلی شکسته  ...

قربان.ن : عید سعید قربان رو به همه دوستان عزیز تبریک عرض میکنم ... سال گذشته وارد حرم سیدالکریم شدم و خبرنگار ازم سئوال کرد اگه بخوای یه رذیله اخلاقی تو قربانی کنی ، کدومشو به مناسبت این عید بزرگ قربانی میکنی ؟ مبهوت سئوالش شدم .. دوباره پرسید ...
دوستان با خودشون عهد کنند یکی از رذیلت های اخلاقیشون رو توی این عید بزرگ به قربانگاه بندگی ببرند و ...



۲۳ مهر ۹۲ ، ۰۵:۳۰ ۳۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

کی گفته برن جبهه ...

m1515_532468_3262802508186.jpg

گفت : که چی ؟ هی جانباز جانباز ، شهید شهید !

میخواستن نرن ! کسی مجبورشون نکرده بود که !
کی گفته برن جبهه .. ؟

گفتم : چرا اتفاقا ! مجبورشون میکرد !

(با تعجب) گفت : کی ؟!

گفتم : همون که تو نداریش !

(باتعجب بیشتر)  گفت : من ندارم ؟! چی رو ؟!


گفتم : غیرت و مردونگی ! ! !

۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۰:۵۴ ۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

مراسم شهید محمدحسن کلهری ...

مراسم بزرگداشت شهید محمدحسن کلهری روز جمعه برگزار شد ...












مراسم این شهید بزرگوار با حضور عموم مردم ، اقوام و دوستان شهید و مقامات کشوری و لشگری روز گذشته
جمعه 1392/7/19 برگزار شد
این مراسم در حالی برگزار شد که مسجد محل برگزاری گنجایش جمعیت حاضر در مجلس را نداشت به طوری که اقوام در حیاط مسجد ایستاده تا برای میهمانان و عزیزان دیگر در مسجد فضا باشد با این حال و با توجه به این که جمعیت بارها در مسجد پر و خالی شد  بازهم شاهد تجمع پشت دربهای مسجد هم در قسمت مردانه و هم زنانه بودیم که میخواستند وارد مجلس شوند ...
و این طور مراسم چیزی نبود جز کار کردن این شهید با اخلاص و بدون منت برای همه اقوام و دوستانش ...
در وسط جلسه کلیپی پانزده دقیقه ای از شهید پخش شد ... در این کلیپ از یکی از دوستان شهید مصاحبه ای صورت گرفت که ایشان عنوان کردند چند روز پیش از شهادت شهید به دلیل فوت فرزندم به من گفته بود که خدا فرزندت را تا اکنون نگهداشته بود و من را نیز تا الان خدا نگهداشته وگرنه باید زودتر از اینها ... و گفته بوده که من هم به زودی خدا میبره منو ...

سخنران مراسم آقای قمی معاون امور بین الملل دفتر رهبری بودند ..

شهادت امام محمد باقر (ع) بر همه شیعیان و دوستان عزیز تسلیت باد ...

۲۰ مهر ۹۲ ، ۰۶:۳۲ ۳۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

شهید محمدحسن کلهری

تصاویر بدون شرح ...















مردی که خیلی بی ادعا و مخلصانه کار میکرد و خود تصویر بردار مراسم شهدا و یادواره ها بود خود نیز تصویر شد ...

امام جماعت محل که چند ماه است به مسجد آمده بود در شب عروج چنین گفت : من فکر میکردم حسن جان یک کارگر ساده است و اصلا متوجه نشدم که جانباز و شیمیایی بود ...

۱۷ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۰ ۳۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

حسن کلهر نیز کربلایی شد ...

دیروز صبح با چند تا از شبکه های سیما و خبرگزاری هماهنگی کردم برای تهیه گزارش ... ولی خودم نتونستم گزارش های پخش شده رو توی سیما ببینم ...

دیروز که رفتم بیمارستان و حسن آقا رو روی تخت بیمارستان دیدم ... اصلا باورم نمیشد که ... یه لحظه به خودم گفتم اگه تو جای حسن با این همه گناه و تعلق به دنیا خوابیده بودی ... کمی نگاهش کردم و باهاش صحبت کردم ... روز قبلش بچه هاش اومده بودن و برگه اهداء اعضاء رو امضا کرده بودن و امروز یه تیم از بیمارستان مسیح دانشوری اومده بود برای بررسی اوضاء و هماهنگی جهت اهدا و سرپرست تیم گفته بود که جان سه نفر رو میتونه نجات بده ... وقتی آزمایش رو انجام دادن و معلوم شد که بدن ورزیده اش رو از داخل شیمیایی داغون کرده ، دکتر گفت تا الان زنده موندنش هم معجزه بوده باید سالها قبل شهید میشده ...

دیروز توی بیمارستان هرکی خاطره اش رو میگفت و ...

خیلی ها هم نمیدونستن که حسن کلهر شیمیایی است و فکر میکردن تنگی نفس داره ، اینقدر که اخلاص داشت و بی ریا بود ، اینقدر خاکی توی مراسم ها کار میکرد و هرکاری از دستش بر میومد خصوصا محرم ها ... ولی عمرش به این محرم وصال نداد و این محرم ایشاالله کنار ارباب ...

از دیروز حال دلم اصلا خوب نیست ... روبه قبله گذاشتمش ... همون احساسی بهم دست داد که چند سال پیش توی بهشت زهرا س وقتی داشتن جنازه رو توی قبر میذاشتن ...

نمیدونم ... نمیدونم ... نمیدونم ...

آخدا میدونم که خیلی جود و کَرم داری و خیلی هوای بنده هات رو داری ... برای همین هر لحظه که شکرت کنم بازم کمه ...

این شهید بزرگوار پنجاه و سومین شهید طایفه است ...

و فردا سه شنبه قراره این شهید بزرگوار تشییع بشه و به آرامگاه ابدی انتقال پیدا کنه ...

روحش شاد و راه همه شهدا پر رهرو باد ...

۱۵ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۵ ۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده