وبلاگی گروهی

کنتور عمر

یا ناصرنا

هنوز که هنوزه نمیدونم

ادامه مطلب...
۲۸ تیر ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عباس زاده

"خدا کسی است که باید به دیدنش برویم..."

چند روزی بود که مهمون شده بود...

اولش یه تاب می خورد که بگه "من اینجام!..." و بعد ساکت و آروم می نشست کنار لبه پنجره...

پنجره را باز گذاشتم که اگه دلش هوای بیرون رو کرد، مشکلی نداشته باشه، اما بی اعتنا فقط همون جا نشسته بود...

گرما بالای 40 درجه بود...کولر هم نبود که فکر کنی شاید این زبون بسته هم، داره از خنکای کولر لذت می بره...

نشستم کنارش...تکون نمی خورد!...گفتم نکنه همون جا خشکش زده!! آروم دستم رو بردم سمتش، فقط بالهاش رو باز کرد و دوباره سریع بست که نشون بده، هنوز زنده است...خیال خام بر ندارم!

ادامه مطلب...
۲۵ تیر ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
رزمنده

اینستاگرام

سلام

در فضای اینستاگرام

ادامه مطلب...
۱۵ تیر ۰۰ ، ۱۱:۱۵ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عباس زاده

نوشتم ولی نشد

سلام

اومدم که باشم، خیلی غایب بودم

ادامه مطلب...
۰۶ تیر ۰۰ ، ۱۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عباس زاده

جوگیری ممنوع...

از وقتی یادم میاد، فوتبالی نبوده...چند وقتیه که طرفدار تیم پرسپولیس شده...به چه دلیلی؟...الله اعلم...

طوری هم کُری می خونه که هر کی ندونه فکر می کنه این بشر، یه پرسپولیسی، زاده شده(لبخند)

ادامه مطلب...
۲۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
رزمنده

دلسوزی الکی نکن....

یه پیام فرستاد که خیلی خوشحالم...گفتم چی شده؟

گفت: پتروشیمی اسرائیل رفت هوا....

گفتم خدا را شکر...

ادامه مطلب...
۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۵۶ ۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
رزمنده