وبلاگی گروهی

درگیریم

چقدر ماها درگیریم

نه با دیگران

با خودمون ...

۱۵ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱
عباس زاده

دنیا محل گذر

این روزا به این رسیدم که دنیا پست تر از اون چیزیه که فکرش رو میکنیم

ادامه مطلب...
۰۱ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
عباس زاده

"اینها" اینها....

برای بار اول رفته بود کافی شاپ...اونم بابت اینکه کافی شاپ، یه خونه قدیمی بود و معماریش را ببینه و اینها...

براش بستنی خریده بودند...کلی غر زده بود که چرا شما جوانها قدر پول را نمی دونید و اینها...

یه کارتن بستنی و میوه خریده بود و تا برسه به خونه، تو مسیر نصفه ش را داده بود به مغازه دار و رهگذر و غریبه و آشنا و اینها...

کافی شاپ راه انداخت و گفت شاد باشید و اینها....

ادامه مطلب...
۱۵ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۴۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
رزمنده

تورم

یا ناصرنا

این روزا بیشتر متوجه تورم هستم،

ادامه مطلب...
۱۱ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عباس زاده

کرونا

یاناصرنا

حالا که حدودا بیش از یکسال و نیم

ادامه مطلب...
۰۴ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
عباس زاده

اگه تو بودی....

خیلی سال پیش این کتاب را خونده بودم...با اینکه اون موقع درک درستی از اجتماع نداشتم ولی تا مدت ها فکرم درگیر ماجرا بود و افسوس می خوردم...

بعد از این همه سال، یه بار دیگه کتاب رو مرور کردم و این بار بیشتر تاسف خوردم...

خاصیت نوشته اینه که چون تصویر رو باید در ذهنت مجسم کنی، هر بار که به عقب ماجرا بر می گردی، با اینکه می دونی ته داستان چیه، ولی باز امید داری این بار ماجرا عوض بشه...

مثل داستان رستم و سهراب...

حالا وقتی ماجرا، واقعی باشه بیشتر قابل درکه و بیشتر دلت می خواد این اتفاق بیفته و وقتی باز همون انتهای تکراری و تاسف بار رو می خونی، بیشتر می سوزی...

ادامه مطلب...
۰۱ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رزمنده